پارت 13- بالا رو نگاه کن!

164 47 17
                                    

تام بعد از یه ربع دویدن به سالن تئاتر وست اند رسید و دید دارن بنر فراخوانی تست خوانندگی رو جمع می کنن.
فریاد زد:«لعنتی! نه...»

خودشو داخل ساختمون انداخت و به محل برگزاری تست رفت. چهار داور هنوز پشت میزشون بودن و داشتن تست شرکت کننده ها رو بررسی می کردن. با صدای تام سرشونو بالا آوردن.

تام:«هی...سلام.»

یکی از داورها گفت:«ببخشید شما؟»

تام در حالی که نفس نفس می زد گفت:«من جزو شرکت کننده هام، متاسفم که دیر رسیدم.»

داور:«حتما متوجه هستی که زمان تست تموم شده...»

تام:«درسته، اما من توی لیست هستم. اسمم تام هیدلستونه. توی راه...تصادف خیلی بدی رخ داده بود. به همین خاطر دیر رسیدم!»

داور در حالی که به سر تا پای تام نگاه می کرد گفت:«انگار با سورتمهٔ بابانوئل تصادف کردن!»

تام با خنده سرشو تکون داد:«خب، آره. بابانوئل ما یه زنه و اونجا بودش.»

داور:«یه زن! اوه فهمیدم، تو می خوای موزیک "خدا یه زنه" رو اجرا کنی؟»

تام:«چی؟ نه، بابانوئل صاحب کارمه و منم الفشم.»

داور:«که این طور! خب الان که دیر شده، باید دفعه‌ی بعد بیای.»

اون یکی داور که مرد مسن و با تجربه ای به نظر میرسید گفت:«اجازه بدید بخونه. کسی چه می دونه؟شاید اون مایکل جکسون بعدی باشه.»

داور قبلی:«بسیار خب.
تا حالا ندیده بودم یه الف تست بده! می تونی شروع کنی، کوچولوی اهل قطب شمال!»

تام:«متشکرم.
موزیکم رو کجا می تونم وصل کنم؟»

داور:«مسئول صدا رفته خونه. باید بدون آهنگ بخونی.»

تام:«اوه نه!»

داور:«اینو جریمه‌ٔ دیر کردنت در نظر بگیر.»

تام با استرس و عدم اطمینان خاطر گفت:«خیلی خب، خیلی خب.»

شروع به خوندن آهنگ ″من یه آلباتراز هستم″ از آرونچوپا کرد. هول شده بود و فقط این به ذهنش اومده بود. جدا از متنش بدون موسیقی عجیب تر به نظر
می اومد!

″مهلت بده تا همه داستانو برات توضیح بدم
درباره موشی به اسم لوری
آره،لوری موشی توی یه خونهٔ بزرگ و قهوه ای بود
با پول، پول خراب میشه
اما لعنت میفرستم به اون موش کوچیک برای اینکه من یه آلباترازم...″

یکی از داورها چشماشو بست و بقیه سرشونو پایین انداختن. واقعا این موزیک انتخابی اون پسر بود؟!

بالاخره یکی از داورها حرف دل بقیه رو زد:«خیلی خب کافیه!»
تام ساکت شد.

داور:«تبریک میگم، نقش رو گرفتی...»

The good liarWhere stories live. Discover now