part 3

30 12 4
                                    

موچینگ چشم هاش رو ریز کرد و با دقت کامل لرزش های سطحی روی آب خیره شد
فنگ شین که درحال پارو زدن بود گفت:"اون چه فا*کیه یه ماهی بزرگ؟!"
موچینگ انگشت اشاره ش رو روی لب هاش قرار داد و به سمت فنگ شین چرخید و لب زد " هیس"
بهترین معنیش این بود 'دهنتو ببند'
فنگ شین با قیافه ای که یه علامت سوال بزرگ روش چسبیده بود دست از پارو زدن برداشت
اونها تقریبا در وسط دریاچه بودن و سکوت مشکوکی جاری بود بجز صدای آب ،جیر جیر کف چوبی قایق و بال زدن چند پرنده چیز دیگه ای به گوش نمی‌رسید اما سوال اینجا بود' چه چیزی دقیقا زیر آبه'
فنگ شین و موچینگ هر دو گارد گرفتن و پشت به پشت وسط قایق وایستادن موچینگ شمشیرش رو تقریبا از غلاف بیرون کشیده بود و فنگ شین زه کمانش رو به سمت آب گرفت
سر و کله ی سایه ی سیاه رنگ دوباره پیدا شده بود و این بار داشت مستقیم به سمت قایق و جایی که موچینگ بود حرکت می‌کرد
با برخورد سایه ی سیاه رنگ به قایق بدنه ی چوبی شروع به تکون خوردن کرد انگار اون چیز داشت خودش رو به سمت قایق هل می‌داد تا بتونه خودشو بالا بکشه
اما چیزی که بالا اومده بود با تمامی تفکرات دو ژنرال متفاوت بود اون چیز نه ماهی بود و نه یه روح شیطانی
اون چیز درواقع یه' کروکودیل' بود!
فنگ شین با بی تفاوتی سعی کرد اون موجود رو با پارو از بدنه قایق بندازه پایین
موچینگ که انگار روحش از بدنش جدا شده بود فقط یه کلمه رو زمزمه کرد"بکشش"
فنگ شین به سمت صورت موچینگ که شبیه هر چیزی شده بود جز انسان برگشت
"هاه؟"
موچینگ مقدار قابل توجهی از نیروی معنوی شو تو کف دستش جمع کرد تا به کروکودیل ضربه بزنه اما فنگ شین جلو شو گرفت و مانع حرکت انتحاری موچینگ شد
فنگ شین:" چه گوهی داری میخوری ؟!میخوای قایق وارونه کنی !؟"
موچینگ با داد گفت :" به درککک فقط دهنتووو ببند و اون لعنتیو بکششش وگرنه خودم جفتتون همینجا غرق میکنم!!!"
فنگ شین پارو رو از دهن اون موجود بیرون کشید و با یه لبخند 'بیا بخورش ' یه گوشه ایستاد
موچینگ که فهمیده بود ماجرا از چه قراره از سلاح مخفیش استفاده کرد و خیلی کوتاه و مختصر گفت :
"اون ماده س "
اون لحظه کلمه ی ماده توی گوش فنگ شین بارها و بارها اکو شد
'ماده~'
فنگ شین خیلی سریع و بدن تعلل پارو رو کنار گذاشت و سعی کرد با فنگ شن به کروکودیل شلیک کنه اما کی فکرشو یه کروکودیل میتونه با یه جهش بپره تو قایق و باعث ناک اوت کردن دو خدای عالی رتبه ی جنگ بشه
هر دو نفر بی وقفه داد میزدن و مثل ماهی سعی می‌کردن اون موجود بندازن توی آب اما فایده ای نداشت، هر دو نفر به طرز مضحکانه ای جیغ می‌کشیدن و کف چوبی قایق رو چنگ میزدن یکی بخاطر خود اون موجود و دیگری بخاطر ماده بودنش '
کروکودیل دهنش رو باز کرده بود و آماده تیکه تیکه کردن هر دو نفر با دندوناش بود تا اینکه فنگ شین موچینگ رو از یقه گرفت م پرید تویه آب
مشخصا موچینگ با همچین حرکتی و خیس شدن مخالف بود اما در اون شرایط تنها راه حل همین بود
فنگ شین هنوز موچینگ رو گرفته بود و سعی می‌کرد به روی آب برگرده اما بدترین سناریوی ممکن اتفاق افتاده بود
' ۱،۲ ، ۳ ، ۴، ۶'
۶ تا کروکودیل بزرگ اونها رو زیر آب محاصره کرده بودن و امکان نداشت همینطوری بتونن سالم به سطح برگردن
حالا که دیگه خبری از قایق نبود فنگ شین از مقدار حجیم شده ی نیروی معنوی کف دستش استفاده کرد و همه کروکودیل های داخل آب نیست و نابود کرد اون لحظه موج انرژی معنوی فنگ شین مثل یه انفجار سطح آب رو در هم شکست و بلاخره تونست هم خودش و هم موچینگ رو به ساحل برسونه
موچینگ هوشیار بود اما چون مدت زیادی زیر آب مونده بود به سختی سرفه می‌کرد
وضعیت فنگ شین هم زیاد جالب نبود اما تو همون حالت در حالی که نفس نفس میزد با اخم غلیظی به موچینگ خیره شد و گفت :
"اون ماده نبود مگه نه؟"
موچینگ سرفه کنان گفت :"چیه میخوای برم برات چک کنم که شب راحت خوابت ببره!؟"
فنگ شین که رگ عصبانیتش زده بود بالا شروع کرد به جر و بحث با موچینگی که مثل مار روی زمين میخزید و سعی می‌کرد خودش بالا بکشه
فنگ شین با یه لحن تلخ و کنایه آمیز گفت :" تاحالا فا*کی به اسم تشکر شنیدی؟"
موچینگ صورتش رو مچاله کرد " هاه ؟ برای تقریبا خفه کردنم باید تشکر کنم !؟"
که فنگ شین به یاد آورد تمام مدت موچینگ از یقه گرفته بوده با اینکه خدایان با همچین چیزایی نمیمیرن اما خودش به یه نوعی توهین بود
موچینگ ادامه داد:"حالا خفه شو!"
فنگ شین مثل کسی که بهش صاعقه برخورد کرده باشه سر جاش خشک شد و خواست دوباره چیزی بگه که موچینگ با همون حالت عصبی بهش پرید "دهنت گل بگیر !"
انگار کسی که داشت مظلوم واقع میشد فنگ شین بود بعد از ماجرای میخونه تمام مدت داشت تلاششو می‌کرد که پاشو روی دم اون مرد نزاره و حتی با تمام مشکلات سعی کرد بیش از حد بهش نپره ولی دیگه طاقتش طاق شده بود و از پشت به موچینگ ضربه زد
هاله ی اطراف هر دو نفر شبیه یه آتش سوزناک یا یه انفجار بزرگ بود که فقط داشت کل پوشش گیاهی اون منطقه رو از بین می‌برد
گونه های هر دو نفر کبود و زخمی شده بود و لباس هاشون با شاخ برگ درختان پر شده بود دو ژنرال عالی رتبه داشتن بخاطر مسائل نه چندان مهم مثل سگ و گربه بهم می‌پریدن و بدون توجه به مکانی که توش پا گذاشتن تا میخوره همو میزدن ' تو اون شرایط کافی بود بر حسب یه اشتباه به لایه ی معنوی وصل شن تا تبدیل به مضحکه خاص و عام تو پایتخت الهی شن
همینطوره که به اعماق جنگل قدم میگذاشتن و مثل آب و آتیش به هم میپریدن خورشید به سرعت غروب کرد
موچینگ دستش رو روی کمرش گذاشت و گفت:"اینجا دیگه چه قبرستونیه "
فنگ شین با تندی گفت :" از خودت بپرس تقصیر کیه که الان نمیتونیم تشخیص بدیم کدوم قبرستونی ایم "
موچینگ چرخید:" معذرت میخوام اونی که مثل یه سگ وحشی پرید روم نذاشت بهش فکر کنم!"
فنگ شین دستش رو روی چونش گذاشت و صورت ضرب دیدشو مالوند و گفت :" به چه حق فا*کی انقدر حق به جانب رفتار میکنی!؟"
موچینگ سعی کرد با پوزخند همیشگیش جواب فنگ شین رو بده اما قبل از این که هر دو به خودشون بیان سره ته داخل یه تور بزرگ گیر افتاده بودن
فنگ شین نالید :" فاک اینجا چه خبره !؟"
موچینگ سعی کرد پای فنگ شین رو جابه جا کنه
" اون لنگ بی قافیه تو جابه جا کن حتی نمی تونی از پس یه تله ی ساده بر بیای؟"
فنگ‌شین از عمد پاش رو به سر موچینگ زد و گفت :" خودت انجامش بده!"
موچینگ که عصبانی تر از قبل شده بود ارنجشو تو پهلوی فنگ شین فرو کرد
فنگ شین و موچینگ مثل میگو داخل تور تکون میخوردن و به هم دیگه ضربه میزدن اما حتی به خودشون زحمت نمیدادن خودشونو از اون وضعیت ناجور خلاص کنن
تا اینکه تور پار شد و هر دو نفر به روی زمين افتادن...

__________

Xiangsu"相思"Where stories live. Discover now