KAIST

826 151 117
                                    

همونطور ک روی کاناپه دراز کشیده بود، وی وی که روی پاهاش لم داده بود رو نوازش میکرد و به شیرین زبونی های دوست پسرش گوش میداد.
همچنان با گذشت این همه سال از آشناییش با جونگین نمیتونست باور کنه که جونگ برای چند ماه هم که شده ازش بزرگ تره.
درسته که کای اکثر اوقات روی استیج یه فاکر به تمام معنا میشد،اما در واقع اون فقط ظاهر ماجرا بود.
جونگین از نظر سهون فقط یه نینی خرس کوچولو بود که از قضا خیلی هم لوس و بغلیه.
سهون و جونگین دو سالی میشد که باهم قرار میذاشتن.
در واقع اون دوتا مکنه از روزی که همو دیدند از هم خوششون اومده بود و در نهایت این سهون بود که تسلیم خواستش شد و به جونگین پیشنهاد که اونم از خدا خواسته قبولش کرد.
خودش هم هنوز توی شوک بود که چیشد که اینجوری شد.سهون شاید اکثر اوقات چهره سردی داشت اما در واقع  ادم احساسی بود با این حال هیچ موقع هم نشده بود توی این چند سال بخواد به عشقش اعتراف کنه‌.اوایل حسش به جونگین رو عشق برادرانه میدونست هر چند میفهمید که چقدر این علاقه با حسش به بقیه هیونگاش متفاوته،اما انگار به گول زدن خودش عادت کرده بود.
بزرگ تر که شدند بیشتر شدن کشش به جونگین رو حس میکرد جوری که حتی بکهیون و چانیول هیونگش هم اذیتشون میکردن.
و اون لذت میبرد از دیدن گونه های برنزه جونگین که از خجالت گلگون میشدند اما باز هم علاقه داشتنش رو رد میکرد .
جونگین با این حقیقت که سهون رو دوست داره کنار اومده بود و وقتی این انکار کردن سهون رو میدید  برای پا پیش گذاشتن میترسید.
هرچند اون هم به مرور زمان متوجه شده بود که حرف های سهون چرت و پرتی بیش نیستن،وقتی زبون بدنش حرف دیگه ای میزد.جوری که همیشه خودش رو بهش میچسبوند و لمسش میکرد و یا طوری که نگاهش میکرد....
اما خوشبختانه در آخر سهون بود که کوتاه اومد.
اخه کی میتونست جلوی این حجم از دلبری و زیبایی جونگین ایستادگی کنه!؟
درسته هیچ کس،قطعا هیچ کسی نمیتونست.
خاطرات کنسرت اکسپلوریشن بازم هم تو سرش تداعی شد.
هیچ وقت نمیتونست اون خاطره شیرین فراموش کنه.حتی بعد از گذشت این دو سال هنوز هم با فکر به اون شب وجودش پر از حس خوب میشد و خنده بزرگی مهمون لب هاش.
شبی که بلاخره استقامتش در برابر جونگینی که با شیرینی تمام عشقش رو به هواداراش اعلام میکرد،شکست.
و اینبار سهون بود که در برابر صد ها نفر دیگه روی استیج حرفش رو به جونگین زد:
_دوستت دارم.
و جونگین لبریز از خوشحالی با معصومیت تمام عشقش رو بهش برگردوند:
_نادو،نادو..
همون شب بود که عاشقانه های سکای استارت خورد.
همچنان غرق در فکر بود که با جیغ نچندان مردونه‌ی جونگین به خودش اومد و گوشی رو از گوشش دور کرد.
_یااااا اوه سهوووون.
سهون بهت زده پرسید:
_جونگینا..چرا جیغ میزنی عزیزم؟
جونگ با غرغر بیشتری گفت:
_سه ساعته دارم باهات حرف میزنم و جواب نمیدی الانم صد بار صدات کردم تا از هپروت اومدی بیرون.معلومه کجا سیر میکنی هون!؟چیکار داری میکنی!؟
سهون تک خنده‌ای به لحن دلخور جونگین زد و گفت:
_نینی،حواسم کجا میتونه باشه غیر از تو.
داشتم به تو فکر میکردم به خودمون به اینکه چیشد که اینجوری شد.
جونگین اما با تخسی گفت:
_ببینم نکنه خسته شدی ازم هان!؟
سهون اما خوب میدونست جونگین میخواد اذیتش کنه. پس چرا اون یکم شیطنت نمیکرد!؟
_هیونگ،میدونی که خودتم بخوای من ولت نمیکنم.
_یااااااا من نینیم!نینییی.
بعد از این حرف هر دو خندیدند که سهون با یاد اوری بحث قبلشون گفت:
_راستی داشتی چی میگفتی حواسم نبود!؟
جونگین پوفی کشید و گفت:
_برنامت برای عصر چیه!؟
_خونم امروز کلا ازادم میدونی که.دوست داری بیای اینجا!؟دلم برات تنگ شده.
جونگین آهی کشید و دپرس تر از قبل گفت :
_نمیتونم):
منم خیلی دلم برات تنگ شده ولی عصر برای کایست برنامه دارم.
میتونست حتی از پشت گوشی لب های اویزون جونگین رو ببینه و این صدای گرفتش بدجور با اعصابش بازی میکرد.
سهون واقعا از اس ام و هرچی ک بهش مربوط میشد متنفر بود.
اس ام بدجور جونگین رو تحت فشار میذاشت و متاسفانه جونگ مثل سهون نبود که بخواد جلوش در بیاد.
جونگین ایدل محبوبی بود و مهم تر از همه اینکه همیشه با کمپانی کنار میومد و همین باعث میشد همیشه قربانی خواسته های کثیف اس ام بشه.
_جونگینا باور کن نیازی نیست خودتو برای اون برنامه لعنت شده اذیت کنی.تو عروسک اس ام نیستی.فقط بیخیالش شو بیا پیش من چطوره!؟هوم!؟
جونگین خنده بی رمقی کرد و گفت:
_هی هی آروم باش میدونی که من خودم میخوام‌‌.
_جونگ خودت میخوای به اسم خودت برای اس ام تبلیغ کنی!؟ این خواسته توعه!؟
_من فقط میخوام یذره هم که شده اکسوالارو خوشحال کنم همین.
سهون میدونست ته این حرفا چیز خوبی نیست و فقط باعث دلخوری خودش و عزیزش میشه پس بیخیالش شد.
_اوکی بیبی مواظب خودت باش.

KAIstWhere stories live. Discover now