دستی جلوی دید کیونگسو رو گرفت و مجبورش کرد گوشیش رو پایین ببره و همون وقع صدای غرغر جونگین رو شنید: «بسه دیگه، ما یه پرواز هفت ساعته داریم، تو هواپیما وقت کافی داری که اینا رو چک کنی.»
کیونگسو جواب داد: «ولی من ترجیح میدم اون هفت ساعت رو بخوابم.» اما بالاخره گوشیش رو کنار گذاشت، به پشتی مبل تکیه داد و سرش رو روی شونه جونگین گذاشت.
لبخند جونگین مثل یه بچه معصومانه بود، پر از خوشحالی و هیجان.
ـ نمیتونم تا رسیدن به اونجا صبر کنم دیگه. مطمئنم قراره فوقالعاده باشه.
کیونگسو هوم آرومی کرد و گفت: «همین الانم فوقالعاده است.» سرش رو بالا آورد، گونه جونگین رو بوسید و لبخندی که در جوابش گرفت درخشانترین چیزی بود که دیده بود.
هنوز نیم ساعت تا سوار شدن به هواپیما فرصت داشتن و تصمیم گرفته بودن وقتشون رو تو سالن انتظار فرودگاه به خوردن چیزای مختلف بگذرونن.
گوشی جونگین هرچند دقیقه یک بار زنگ میخورد اما جونگین اهمیتی بهش نمیداد و کیونگسو از این بابت هم خوشحال بود هم تا حدی نگران. اینکه همه جونگین فقط مال خودش بود خیلی حس خوبی داشت.
اما وقتی دوباره گوشیش شروع به زنگ زدن کرد جونگین آه کلافهای کشید و دستش رو دراز کرد تا گوشیش رو از روی میز جلوشون برداره.
حتی نگاه نکرد ببینه کی بهش مسیج زده، انگشتش رو روی دکمه پاورش نگه داشت و گوشیش رو خاموش کرد.
کیونگسو از تو لپش رو گاز گرفت، سرش رو بالا آورد تا به جونگین نگاه کنه و پرسید: «اگه یکی کار مهمی داشته باشه چی؟»
جونگین پوزخند زد، حلقه دستش دور شونه کیونگسو رو تنگتر کرد، اون رو بیشتر به طرف خودش کشید و جواب داد: «یعنی یه کاری که مهمتر از اولین تعطیلات دو نفره ما با هم باشه؟ بعید میدونم.»
ـ خیلی خوشحالم که اینو میشنوم اما بازم فکر میکنم که تو باید--
جونگین با ابروهای بالا رفته و نگاهی که انگار داشت میگفت اگه میتونی باهام مخالفت کن بهش خیره شد و نذاشت حرفش رو ادامه بده: «من باید از این پنج روزی که بدون هیچ دغدغه کاری کنار هم داریم نهایت لذت رو ببرم؟ دقیقاً خودمم همین طوری فکر میکنم.»
کیونگسو نتونست جلوی لبخندی که داشت روی لبهاش میاومد رو بگیره و دوباره سرش رو روی شونه جونگین گذاشت.
اگر جونگین فکر میکرد که این یه بار اهمیت ندادن به ووگ اشکالی نداره، پس حتماً تصمیم درستی گرفته بود. و البته که خود کیونگسو هم برای این تعطیلات کنار جونگین واقعاً مشتاق بود.
پنج روز.
اولین تعطیلاتشون با هم دیگه. داشتن به خارج از کشور سفر میکردن تا فقط کنار هم خوش بگذرونن. بدون فتوشوت، بدون مصاحبه، بدون فشن شو. بدون افتتاحیه یه برند دیگه. بدون کار.
YOU ARE READING
The Devil's Black Card
Fanfiction「 ꕥ」┊Author: jongnugget 「 ꕥ」┊Translator: Yasi🌸 「 ꕥ」┊Name: The Devil's Black Card 「 ꕥ」┊Couple: Kaisoo 「 ꕥ」┊Genre: Comedy, Romance, Smut, Fashion au