pt4

776 158 51
                                    

تهیونگ با رسیدن به بیرون شمشیرشو در اورد
به سمت جیمین رفت و با کشتنه موجودی که باهاش درگیر بود داد زد
_شمشیرتو بده

جیمین گردن یکی دیگه رو زد و اونم داد زد
_دیوونه شدی؟

تهیونگ که دید وقتی ندارن شمشیرو از دست جیمین کش رفت و با زدن چند تا دکمه که معلوم نبود از کجا در اومده

شمشیر دوبرابر از سایز قبل شد و اتیشی از لبه هاش شعله ور شد

جیمین به دهن باز به تهیونگ خیره شده بود

تهیونگ با شمشیر به موجود پشت سر جیمین زد و با دادن شمشیر دستش با خنده ای لب زد
_دهنتو ببند مگس نره

و دوباره شروع به کشتن کرد

جونگکوک با تفنگ هاش به هرکی نزدیکش میشد شلیک میکرد
که با تموم شدن تیراش اهی از درموندگی کشید

تا خواست چاقو های موردعلاقشو در بیاره با پریدن یکی از وون موجود ها روش زمین افتاد

تا خواست چاقوشو از غلافش در بیاره سر موجوده روش قطع شد و خون آبی رنگش روی صورتش ریخت

با انزجار خون رو از صورتش پاک کرد و به تهیونگ که بالای سرش وایستاده بود نگاه کرد

_باید سریعتر از اینا باشی قربان

جونگکوک اخمی کرد و دست تهیونگ که دراز شده بود تا بلندش کنه رو پس زد

تهیونگ پوفی کشید
_هالا بیا لطف کن...یعنی شماها واقعا رمزای مخفی رو بلد نیستین؟

جونگکوک اخمی کرد و با مشت به موجودی که داشت سمتشون میومد زد

_و منظورت از رمز چیه؟

تهیونگ جلوی جونگکوک رفت و با گزاشته دستاش دوطرف کمر جونگکوک تفنگاشو بیرون کشید

جونگکوک با ابرو های بالا رفته نگاهش کرد
_داری چه غلطی میکنی؟

تهیونگ دستشو به معنای ببند دهنتو بالا اورد و سعی کرد کدی که تیر هارو بینهایت میکرد به یاد بیاره

با به خاطر اوردنش سریع واردش کرد و تفنگارو توی بغل جونگکوک انداخت

_موفق باشی
و بعد چشمکی که زد دور شد

جونگکوک موهاشو بالا داد و با نگاه کردن به تفنگ که عدد 999 روی خشابش بود چشمی چرخوند و به ۳ تا موجود اخری که داشتن بهشون حمله میکردن شلیک کرد

*3ساعت بعد

_جونگکوک میگم باید اونو نگه داریم

جونگکوک با کلافگی لیوان مشروبشو سر کشید و با لحن سردی گفت
_گفتم نه جیمین ما حتی نمیدونیم اون از کدوم جهنمی اومده

جیمین دست به سینه شد
_مهم نیست مهم اینه اون چیزایی میدونه که ما نمیدونیم لعنت بهش اون شمشیره منو اتیشی کرد میفهمی؟

جونگکوک که دید با لیوان جواب نمیده بطری مشروب رو ورداشت و با انداختنه خودش روی مبل سر کشیدش

_خب که چی؟ دلیل نمیشه من بهش اعتماد کنم

_دارم میگم م....
حرف جیمین با تقه ای که به در خورد قطع شد

به سمتش رفت و با باز کردنش به تهیونگ که لباسای جدیدی تنش بود خیره شد

به سمتش رفت و با باز کردنش به تهیونگ که لباسای جدیدی تنش بود خیره شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


با قیافه ودف نگاهش کرد
_لباس از کجا اوردی؟

تهیونگ چشمی چرخوند
_شماها خیلی تو افسایدین دیگه

و با کنار دادنه جیمین وارد شد

جیمین درو اروم بست
_یا حضرته پرو بزار تعارف کنم خب

تهیونگ محلی نداد و با نشستن روی مبل روبه روی جونگکوک دست به سینه شد
_تیکه ننداز بیا بشین میخام بگم از کجا اومدم

جیمین کنار جونگکوک نشست و با گزاشتنه ارنج هاش روی زانو هاش منتظر موند

تهیونگ به قیافه های منتظرشون نگاه کرد
_خب شاید الان با خودتون بگین ودف؟این یارو دیوونس؟ولی من فقط دارم حقیقتو میگم خب لازم بود اینو اول بگم

جونگکوک پوزخندی زد
_نگران نباش از قبل دیوونه بودی

تهیونگ اخمی طرفش پرتاب کرد
_خب داشتم میگفتم درواقع شما یک بازی کامپیوتری هستین

جیمین ابرویی بالا انداخت
_اینی که گفتی فحشه؟

تهیونگ چشماشو کرد کرد
_ودف فحشه یعنی چی کامپیوتر تاهالا ندیدی؟

جیمین شونه ای بالا انداخت و سری تکون داد

تهیونگ با دستش ضربه ای به سرش زد

_ببین من داشتم برای خودم بازی میکردم که اون بازی شمایین خب؟
که یهو چی شد؟ خوابیدم و بیدار شدم دیدم اینجام

جونگکوک با کلافگی بطری تموم شدشو طرفی انداخت
_دروغه بهتری نبود بگی؟

تهیونگ بلند شد و سمت جونگکوک رفت
_من دروغ نمیگم

جونگکوک هم بلند شد و نزدیک تهیونگ شد
_و اونوقت چرا باید کصشعر هاتو باور کنیم؟

تهیونگ با اخمی که داشت توی چشمای جونگکوک خیره شد

جیمین به اون دوتا که اگه جمعشون نمیکرد تا چنددقیقه دیگه خونه رو روی سرشون میزاشتن نگاه کرد و با نزدیک شدن اونهارو از هم فاصله داد

_خیله خب باشه بعدا حرف میزنیم تهیونگ برو بخواب
و تهیونگو به سمت در هدایت کرد

تهیونگ دستشو از دست جیمین بیرون کشید و سمت جونگکوک برگشت
_بابات راست میگفت تو واقعا یه احمقه مغروری

جونگکوک با شنیدن این حرف با اخم و چشمای متعجب به تهیونگ خیره شد
_چی گفتی؟

پارت جدیدو طولانی گزاشتم چون نبودم...
سعی میکنم زود زود براتون آپ کنم ووت یادتون نره♡

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 13, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

I'm not a girl |KOOKMINVWhere stories live. Discover now