5️⃣شوخی رو تموم کن

188 38 22
                                    

[[[ از دید شیائو ژان ]]]

دست از خندیدن با برادرم کشیدم
نگاهمو به ژوچنگ دادم ... با تمام شدن تماسش نگاهش رو بهم داد

"+کی فوت کرده ؟"

"-وانگ ییبو "

با بهت بهش نگاه کردم .... مغزم خاموش شد ... اروم اروم تازه فهمیدم چی پرسیدم و چی جواب گرفتم ...

من پرسیدم کی "فوت کرده " و ژوچنگ بدون مکث بدون هیچ لرزشی در صداش گفت " وانگ ییبو "

چه شوخیه مسخره ای ....
بلند شدم و خودمو به اتاقم رساندم ...
به اشکی که دیدم رو تار کرده بود دست کشیدم

چرا داری گریه میکنی ژان ؟ این یه شوخیه .... لعنتی جرا گلوت داره درد میگیره

نگو بغض کردی ....

اهاااا یادم اومد .... ییبو این هفته مرخص میشد با حال کاملا خوب شده قرار بود بیاد خونه ی خواهرم ....

خدایااا پس میخواین با من شوخی کنید ؟ حیف من خودم از همه بیشتر شوخی کردن بلدم ...

وانگ ییبووووو من میدونم و تو این چه شوخیه اخه قلبم درد گرفت ...

با صدای در اتاق کمی تکان خوردم

"+بیا تو "

"-ژان خوبی ؟"

چرا خوب نباشم ؟ من فهمیدم دارید شوخی میکنید ... بزار دستم به ییبو برسه اول محکم بغلش میکنم بعد میزنمش ....

"-خوبه ... پس ... بیا بریم لباس برای مراسم بگیریم "

"+باشه "

لباس ؟؟ ییبو واقعا تا این حد شوخی رو پیش بردی ؟ خیلی بدی ییبو ... بغضم دوباره برگشت ....

با شنیدن صدای برادر ییبو گوش هام رو تیز کردم

"-تسلیت میگم هایکوان "

"×ممنون "

هایکوان گریه میکرد ؟ بسه بسه ! این مسخره بازی رو تمومش کنید ... همین الان این شوخی مسخره رو تموم کنید ... چرا تا این حد شوخی رو کشش میدید

نه نه ژان تو حق نداری این شوخی بی رحمانه رو باور کنی

این فقط یه شوخیه ... اره ییبو میخواد انتقام بگیره ... میخواد بخاطر اینکه
هفته ی به دیدنش نرفتم ازم انتقام بگیره ....

ییبو شوخیت دردناکه تو که انقدر بی رحم نبودی .... ببین ذهنم داره باور میکنه رفتی و برای اخرین بار هم نتونستم ببینمت ... عیب نداره وقتی ببینمت میزنمت ....

از اتاق بیرون رفت ... با ژوچنگ لباس مناسبی خریدیم

وانگ ییبو وقتی ببینمت این لباس رو پاره میکنم .... اصلا از شوخیت خوشم نیومد ... از این لباس متنفرم

سوار ماشین شدم و ژوچنگ به طرف خونه ی خواهرم حرکت کرد ...

خیلی خوبببب ژان این بغض کوفتی رو درستش کن لعنتی ... چرا گلوم داره درد میگیره ؟

yizhan " bjyx"✔️Where stories live. Discover now