همینطور که جونگکوک به ا.ت نزدیک تر میشد اونم بیشتر عقب میرفت تا اینکه به دیوار برخورد کرد کوک رو به روش قرار گرفت و دستشو کنار سر ا.ت روی دیوار گذاشت و آروم کنار گوشش زمزمه کرد: *مگه نگفتم که به اون مهمونی نری؟یادمه واضح گفته بودم که از اون پسره اصلا خوشم نمیاد اونوقت تو پا شدی رفتی خونش؟*
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
ا.ت ابروهاشو بالا انداخت و مثل همیشه تخس جوابشو داد: *منم گفته بودم که به حرفت گوش نمیدم،نه؟*
جونگکوک فشار دستشو روی دیوار بیشتر کرد و همینطور که به چشمای ا.ت زل زده بود با خشم گفت:*چته ا.ت؟چرا انقدر باهام لجبازی میکنی؟* ا.ت نگاهشو از روی کوک برداشت و لبشو گاز گرفت چی باید بهش میگفت؟!میگفت از بی توجهیات خسته شدم؟ باید میگفت که چقدر توی این مدت دلتنگش شده و غرورش اجازه نمیداده که بهش بگه و به خاطر اینکه ازش دلخور بوده، بر خلاف میلش به اون مهمونی بی مزه رفته؟!! با افکار توی سرش کلافه شد و چشماشو بست. جونگکوک که سکوتشو دید نگاهشو به پلک های بسته و لرزون ا.ت داد و بادیدن اشک هاش ، اخماشو توی هم کشید دستشو از روی دیوار برداشت و ا.ت رو در آغوش گرفت و همینطور که چال کمرش رو نوازش میکرد کنار گوشش با ناراحتی زمزمه کرد: *هر چی توی دلته رو بهم بگو عروسک ،بگو چی ناراحتت کرده قلب من؟*(بنده خر ذوق شدم🥲) ا.ت دستاش رو محکم دور گردن کوک حلقه کرد و سرشو توی گردنش فرو برد. جونگکوک بوسه ای روی موهاش زد و ا.ت رو از خودش جدا کرد و لب هاش رو روی لب های زندگیش قرار داد، بعد از چند دقیقه که احساس کرد عروسکش آرومتر شده لب هاش رو جدا کرد و همونطور که با انگشتاش به آرومی اشک های خشک شدش رو از روی گونه های بیبیش پاک میکرد، لبخند خرگوشی زد و و گفت: *نمیخوای چشماتو باز کنی خانوم جئون؟* ا.ت تخس جواب داد: *من جئون نیستم(از خداتم باشه.....والا😒)* کوک پوزخندی زد و لباش رو روی پیشونی ا.ت گذاشت بوسه ی کوتاهی بهش زد و بدون اینکه لباش رو جدا کنه زمزمه کرد:*نکنه دوباره باید بهت ثابت کنم که تو خیلی وقته جئون ا.ت شدی؟!*