Part 8

5.9K 580 87
                                    

تهیونگ در حالی که گونه‌هاش رنگ گرفته بودن، از اون لبخند‌هایی که دقیقا روی قلب مرد تاثیر می‌ذاشت روی لب‌هاش نشوند. دلبرانه دست‌هاش رو دور گردن جونگ‌کوک حلقه کرد و با ناز گفت:
- دیگه چی هستم؟

با قلبی که از شدت زیبایی پسرش به تپش افتاده بود، به سمت پیشونی پسر رفت و آروم و نرم بوسیدش:
- تو امید منی.

آروم دست‌های تهیونگ رو از دور گردنش باز کرد و روی انگشت‌هاش بوسه زد:
- تو عمر منی.

تهیونگ که رفته رفته لبخند‌هاش عمیق‌تر می‌شد، با حالت لوسی سرش رو به سمت جونگ‌کوک خم کرد و لب زد:
- بازم بگو...

مرد لبخندی زد و آروم و آهسته روی پلک‌هاش رو بوسید:
- تو جون منی...

نوک بینی پسر رو بوسید و باعث شد بینیش رو چین بده:
- تو زندگی منی

آروم و آهسته مچ دو دست پسر رو گرفت و به سمت بالا هدایت و بین دست‌های خودش قفلشون کرد.

- عطر تنت برام هوای مورد نیازمه پس تو، هوای منی...

آروم رو به روی لب‌هاش ایستاد و قبل از لمس کردن لب‌های دلبرش، با عشق لب زد:
- تو تمام منی ته... تو تمام هیونگی...

و بلافاصله لب‌هاش رو روی لب‌های سرخ پسر گذاشت و با عشق بوسید.

با هر بوسه‌ای که روی لب‌های تهیونگ می‌ذاشت فشار دست‌هاش رو روی دست‌های تهیونگ بیش‌تر می‌کرد. چند بوسه‌ی دیگه زد و بعد بدون دخالت دادن زبونش بوسه رو قطع کرد.
باید تا اوضاع سخت‌تر نشده خودش رو از همسرش جدا می‌کرد چون اصلا دوست نداشت با دوبار رابطه در طول یک روز بهش آسیب بزنه.

تهیونگ در حالی که نفس نفس می‌زد با چشم‌هایی که مردمکشون از شدت شهوت گشاد شده بود و گونه‌ها و لب‌‌های قرمز رنگش اعتراض کرد:
- ب-بوسسس...  هیونگیی بوووس...

دست‌های پسر رو آزاد کرد و از روش بلند شد. به تاج تخت تکیه زد و پسر کوچک‌تر رو در آغوش گرفت.
تهیونگ در حالی که به شکم بین پاهای جونگ‌کوک دراز کشیده بود، سرش رو روی عضلات شکم مرد بزرگ‌تر قرار داد و با نگاه کلافه‌ای بهش خیره شد.

جونگ‌کوک در حالی که موهاش رو نوازش می‌کرد، لب زد:
- عزیز دل هیونگی، صبح به اندازه کافی خسته‌ت کردم نمی‌خوام با دو بار رابطه طی روز بهت آسیب بزنم، متوجه‌ای؟

تهیونگ با نگاه مظلومی سرش رو به دیک نیمه‌برآمده‌ی مرد چسبوند و توی چشم‌هاش خیره شد:
- ولی... ل-لطفا... هوم هیونگی؟ خیلی خیلی لطفا؟

در حالی که با بی قراری خودش رو تکون می‌داد و با مالوندن خودش به تشک قصد داشت به کام برسه، با دندون زیپ شلوار جونگ‌کوک رو پایین کشید.
تلاش کرد مابین هق زدن‌هاش چیزی که می‌خواد رو به جونگ‌کوک بفهمونه:
- هی-هیونگییی... ته‌ته باید... هق... باید... لطفااا...

𝗔𝗹𝗶𝘃𝗲 𝗞𝗶𝗿𝗯𝘆ᵃᵘWhere stories live. Discover now