در حالی که حولهی مسافرتیشو به موهای خیسش میکشید از حموم بیرون اومد و با دوتا پسری که روی تختش لم داده بودن و با داد و بیداد مشغول بازی توی گوشیاشون بودن مواجه شد.. سری از تأسف تکون داد، ممکن بود این دوتا مرغ عشق برای یه لحظه سر و صدا نکنن؟ چجوری قرار بود تا فردا تحملشون کنه و دیوونه نشه؟ اصلا چرا روی تختای خودشون دراز نمیکشیدن و یه راست اومده بودن روی تخت اون؟ اخماشو تو هم برد و جلو رفت تا یه تشر درست حسابی بهشون بزنه که یدفعه در کلبه با شتاب باز شد و دختری که نفس نفس میزد پرید داخل! سه پسری که توی کلبه بودن وحشت زده توی جاشون سیخ شدن و بهش خیره موندن.. سوهو اولین نفری بود که واکنشی نشون میداد،
_سولگی؟ چته دختر سکته کردیم!
ظاهرا سوهو و سهون شناخته بودنش ولی بکهیون یادش نمیومد همچین کسی رو دیده باشه!
_وای اگه بدونین چه خبری شنیدم!
دختر زیرچشمی نگاهی به بکهیون کرد و سوهو که حالا شاخکاش تیز شده بود خودشو روی تخت جلو کشید و با اشتیاق پرسید،
_چی شده؟سولگی راحت درو پشت سرش بست و داخل شد و چند قدم جلوتر اومد،
_همین الان بچه های سال پایینی خبر دادن که پلیسا ریختن توی مدرسه و لی تیونگ رو بردن!دختر با هیجان تقریبا داد زد و کاپل حاضر در کلبه با شوک سرپا شدن و به سمتش هجوم بردن تا اطلاعات بیشتری بگیرن و حواسشون به بکهیون نبود که سر جای خودش بی تفاوت وایستاده و نیشخندی روی لبای باریکش نقش بسته!
واقعا ساختن کار اون پسر احمق براش مثل آب خوردن بود! کافی بود از دست راست پدرش که از بچگی عمو صداش میکرد و رابطهی خیلی خوبی برعکس خودش و پدرش داشتن بخواد که یه سری اطلاعات راجب پدر لی تیونگ دربیاره و کاشف به عمل اومد که اون مرد بعد از لو رفتن فساد ها و رشوه گیری و هزارتا جرم دیگه ای که مرتکب شده بود قبل ازاینکه دستگیر بشه از کشور فرار کرده بود و هنوزم که هنوزه اینترپل دنبالش بود و این حرفایی که بین مردم پخش شده بود که دولت تبعیدش کرده ذره ای واقعیت نداشت! اصلا چرا باید چنین کسی رو به جای زندانی کردن و پس گرفتن غرامت، تبعید میکردن؟ و خب برای پسر چنین کسی خیلی ساده میشد پاپوش دوخت! البته باید از بادیگارد های عزیزش ممنون میبود که توی جاساز کردن اون مدارک توی وسایل تیونگ کمکش کرده بودن.. مدارکی که مثلا لی تیونگ قرار بود به پدرش برسونه تا با جعل اونا خودشو از جرم هاش تبرعه کنه! حتی میخواست بده مواد هم توی وسایلش بذارن ولی لحظهی آخر مثل احمقا دلش سوخته بود و پشیمون شده بود..
YOU ARE READING
Rich Kids
Fanfictionکاپل ها: کایبک، چانبک، هونهو ژانر: مدرسه ای، رمنس بیون بکهیون با ورودش به مدرسه ی جدید که پراز بچه پولدارای ازخود راضیه توی روز اول قانون گروه باس رو نقض میکنه... باید منتظر عواقبش باشه؟ واکنش سردسته های اون گروه به این کارش قراره چی باشه؟ """""""""...