part 12

401 113 2
                                    

کریس درحالیکه با خونسردی پشت میزش نشسته بود به لوهان نگاه کرد

کریس: این همه پول رو برای چی میخوای؟

لو: زود برش میگردونم

+ نپرسیدم کی برمیگردونی گفتم برای چی میخوای؟

_ برای خودم میخوام....نیاز دارم

+ قصد نداری بگی چرا مگه نه؟

_ نه

+ پس منم قصد ندارم این پول رو بهت بدم

میدونست وقتی کریس این حرف رو میزنه یعنی بحث کردن باهاش بی فایده اس، پس با لحنی نسبتا حرصی باشه ای گفت.

_ باشه

با حرص از اتاق خارج شد و در رو کوبید و کریس رو که قیافه متعجبش رو پشت قیافه سردش پنهون کرده بود تنها گذاشت.

کریس: ایان

ایان: بله رییس

+ آمار اون پسره که با خواهرش اومده رو برام در بیار....تمام و کمال نمیخوام چیزی از قلم بیوفته

_ چشم رییس

******

از کلاب خارج شد و به سمت ماشین رفت. از کیف کمریش ساعت گرون قیمتش رو در آورد و بهش نگاه کرد. یادش میومد چقدر سختی کشیده و صبر کرده تا بتونه پول این ساعت رو جمع کنه و بخرتش، اما الان وقت فکر کردن به اینا نبود.

میدونست ساعتش دو برابر پولی که بینگ نیاز داره ارزش داره ولی بعد از جواب کریس چاره دیگه نداشت و تنها چیزی که به ذهنش رسیده بود همین ساعت بود. با اینکه وضعیت مالی خودش خیلی خوب بود، ولی چون توی ماموریت بود نمیتونست از پول هاش استفاده کنه.

بیشتر از این فکر نکرد و قبل از اینکه پشیمون بشه به سمت کلاب راه افتاد. در مقابل چشم های کریس که از پنجره بزرگ اتاقش بهشون نگاه میکرد ساعت رو کف دست بینگ گذاشت.

_ دیگه هیچوقت اینجا برنگرد و وقتی شرایطش رو نداری پشت میز قمار نشین. به هیچ عنوان هم روی خواهر و خانوادت قمار نکن، امیدوارم دفعه بعدی که هم رو میبینم حال مادرت خوب باشه و مشکلی توی زندگیت نباشه

بعد از فرستادن بینگ و خواهرش برگشت و به پنجره نگاه کرد که کریس بهش اشاره کرد وقت رفتنه. بی حرف از کلاب بیرون رفت و با ماشین به همونجایی که کریس رو پیاده بود برگشت.

توی ماشین همچنان بینشون سکوت برقرار بود، میشه گفت تنها دو نفره ای که بینشون با سکوت پر نشده بود تائو و سونگیون بودن. کریس به رفتار لوهان فکر میکرد و لوهان هم بیخیال روی فرمون ضرب گرفته بود

+ اون ساعت رو برای چی بهش دادی؟

لوهان انقدر غرق افکارش بود که صدای کریس رو نشنید.کریس صداشو بلند کرد و دوباره حرفش رو تکرار کرد

ATHERIS (S1)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora