پارت 10: رستوران

296 96 13
                                    

همینکه به ورودی شهر رسیدیم تمام شیشه ها رو دادم پایین. اصلا فکرش رو نمیکردم یه روزی دلم برای این آب و هوا بخواد تنگ بشه.

_تو دیوانه ای! شیشه رو بکش بالا الان سرما میخوریم.

+نه خوبه، بزار یکم از حس دلتنگیم کم بشه بعد.

_احمق.

+شنیدم چی گفتی!

_منم گفتم بشنوی!... آخه کدوم آدم عاقلی دلش برای یه شهر تنگ میشه که تو دومیش باشی! دروغ میگم نامجون؟

~نه عزیزم حق داری.

_بفرما.

+شما از درک احساسات تماما پاک من عاجزید پس حرفی باهاتون ندارم.

مدتی ماشین توی سکوت فرو رفت.

-خیلی وقته اینجا نیومده بودم.

سرم و به سمتش چرخوندم تا چهره اش رو ببینم. چشماش رو گشاد کرده بود و با هیجان خیابون شلوغ رو نگاه میکرد.

+قبلا زیاد اومدی؟

-نه خیلی... چون جایی رو نمیشناسم فقط بعضی وقتا میومدم.

+که اینطور.

جین خودش رو از بین دوتا صندلی جلو کشید و به نیم رخ جیمین زل زد.

_جایی هست که بخوای بری؟

~هر جایی که دوست داشته باشی.

جیمین به اون دو تا نگاه کرد و بعد یه نگاه هم به من کرد که شونه ام رو بالا انداختم و حواسم و به خیابون دادم؛ البته زیر چشمی حواسم بهشون بود.

-نه، جای خاصی وجود نداره.

~پس برای صبحانه بریم رستوران.

+اوکی آدرس و بگو.

~برو "......."

+شما دو تا خودتون هزینه اتون رو میدید، قرار نیست من چیزی به جاتون حساب کنم، فقط مال خودم و جیمین و میدم.

جین دوباره سر جاش برگشت و چشمکی به نامجون زد که باعث شد اخمام توی هم برن. معلوم نیست اون دو تا دوباره چه نقشه شومی دارن.

-من میتونم پول خودم و بدم.

سرم و به سمتش چرخوندم. انتظار نداشتم انقدر شعور داشته باشه که همچین حرفی بزنه.

+نه عیبی نداره خودم دوست دارم که بدم.

لبخندی بهش زدم و حین اینکه جلو رو نگاه میکردم نگاهم به اون دوتای پشت افتاد که لبخنداشون انقدر بزرگ بود که هر لحظه امکان پاره شدنشون رو میدم.

_راستی جیمین مدرسه ات کجاست؟

-اینجا نیست. من توی شهر خودمون به مدرسه میرم. البته الان که دیگه نیاز نیست.

+دانشگاه کجا میخوای بری؟

~برای کره بخون. بیا دانشگاه سیول.

Sequential valves [Yoonmin/ Namjin]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt