4

9 4 0
                                    

چارلز خودش را پیچیده در پتویی کنار شومینه جمع کرده بود و دیوید را که جلوی کتابخانه ایستاده و مشغول مطالعه‌ی کتاب‌هایش بود، زیر نظر داشت. هر از چند گاهی صدای موج برداشتن پلاستیک‌هایی که روی قاب‌های پنجره چسبانده بودند تا موقتاً نقش شیشه را عمل کند، به گوش می‌رسید. نور سفینه‌ی غول‌پیکر از پشت پلاستیک به صورت کج و معوج دیده می‌شد. هنک داخل سفینه مشغول غرق کردن خودش با دانش بود.

- جالبه که این سیاره تقریباً هیچ فرقی با سیاره‌ی ما نداره.

چارلز چشم‌هایش را که سنگین شده بودند، روی هم گذاشت و زیر لب جواب داد:

- به غیر از جهش‌یافته‌ها.

- درسته. و به علاوه‌ی من. تا جایی که فهمیدم، شما هنوز اونقدر پیشرفت نکردید که بتونید ربات‌هایی مثل من بسازید.

- یادت نره که زمینِ ما هنوز حدود صد سال از زمینِ شماها عقب‌تره.

- این هم نکته‌ی به‌جاییه.

چارلز از لای چشم‌هایش به نیم‌رخ دیوید زل زد و سپس نگاهش به دست بریده‌اش کشیده شد که بی‌استفاده کنار بدنش آویزان مانده بود. آهی کوتاه بی‌اختیار از دهانش خارج شد.

- ولی این موضوع خیلی عجیب و در عین حال جالبه که پدرم من رو دقیقاً شبیه به اریکِ تو ساخته.

عضله‌ی زیر چشم چارلز پرید. با حرص گفت:

- زندگی توی سیاره‌ی شما بدون اریکِ من باید فوق‌العاده باشه.

و «اریکِ من» را با لحنی مسخره ادا کرد.

دیوید سرش را به سمت چارلز چرخاند و چند ثانیه خیره به او نگاه کرد، و درست قبل از اینکه تحملِ چارلز تمام شود، سرش را برگرداند. پرسید:

- چارلز، هنک گفت که تو هم یه جهش‌یافته‌ای.

دل و روده‌ی چارلز با شنیدن اسمش از زبان آن ربات با همان صدای آشنا، درون شکمش به هم پیچید. آب دهانش را قورت داد و به زور گفت:

- اوهوم.

- خب، تو چه چیز خاصی داری؟

- من تله‌پاتم..

- روی من هم امتحانش کردی؟

چارلز با کمی مکث جواب داد:

- فعلاً قدرتم غیرفعاله.

- چرا؟

- برای اینکه بتونم راه برم.

- این هم مربوط به اریکه؟

چارلز با تعجب به دیوید نگاه کرد.

- لحنت موقع صحبت کردن راجع به این موضوع، مثل موقع‌هاییه که راجع به اریک حرف می‌زنی. عصبانی و دلخور، ولی مشتاق.

چارلز پوزخند زد:

- مشتاق؟

- تو دعوا با اون رو به دوستی با بقیه ترجیح می‌دی.

کُـرونـوسWhere stories live. Discover now