ماشینش و دور از سیلو پارک کرد و پیاده شد
وجود ماشین سونگمین جلوی در سیلو نشون میداد آقای جونگ قطعا داخلهبا قدم های آروم به در سیلو نزدیک شد وقتی مطمئن شد کسی ندیدتش وارد شد
هوا سرد بود و بوی آهن و فلز رو مخصدای فریادی شنید: اینا همه گند کاری های توئه
صدا رو دنبال کرد و به جایی که میخواست رسید
پشت قفسه ها قایم شد تا بشنوه چه اتفاقی داره میوفتهجونگ جیکوب ، مینگی و هل داد و گفت: یعنی میخوای باور کنم تمام ضرر این ماهم گردن تو نبوده ؟
مینگی دوباره بلند شد و گفت: باور کنید نبوده قربان تقصیر من نبوده ، چرا باید همچین کاری بکنم وقتی حقوقم کفاف زندگیم و میده
جیکوب لگد محکمی به مرد زد و گفت: خفه شو اشغال بی مصرف وقتی حسابت و رسیدم میفهمی
رو به پسرش کرد و گفت: برو ماشین و روشن کرد تا من بیام
سونگمین سر تکون داد و رفت و جونگ کوک خودش و بیشتر قایم کرد تا کسی متوجهش نشه
بعد رفتن سونگمین دعوا جیکوب و مینگی بالا گرفت
جیکوب هر جوری که میتونست مرد مقابلش و میزد
انگار از چیز دیگه ای کینه داشتگوشی مینگی رو زمین افتاد و جیکوب با پا خردش کرد با صدای پیروزمندانه ای گفت: بگو اون پوشه کجاست ؟؟؟
چشمای کوک درشت شد
کدوم پوشه؟
یعنی کیم مینگی نقطه ضعفی از جونگ جیکوب داشت؟به خودش اومد و دید جیکوب دستاش و دور گلوی مرد انداخته و داره خفش میکنه قبل از اینکه بتونه کاری بکنه مینگی مرد رو پرت کرد و جیکوب به قفسه خورد
تمام وسایل سنگین قفسه رو بدن و سرش افتاد
و اونجا بود که مینگی جونگ کوک و دید بدون توجه به بدن خونی جیکوب و جرمی که گردنش بود به سمتش اومد و گفت: شماره پسرم و بگیر و بهش بگو پوشه آبی رنگ و یه جایی قایم کنه شمارش اینه .....کوک در حالی که شماره اون پسر و میگرفت به جنازه جونگ جیکوب و فرار کردن کیم مینگی خیره بود ، گوشه ای قایم شد تا بتونه حرفش و بزنه
تو این وضعیت عجیب و غریب تنها چیزی که براش مهم بود این خبر بود چون حس میکرد پسر مینگی بی گناه ترین فرد این وضعیته
با شنیدن صدای پسر نفس راحتی کشید و گفت: من ....
کمی چرخید و به میله تیزی برخورد کردادامه داد: اخ من از طرف پدر خوندت یه پیام دارم .... اون گفت تمام اسناد و مدارکی که تو پوشه آبی رنگش هست و جایی قایم کنی که هیچکس نفهمه ....
اخرای حرفش بود که صدای سونگمین و شنید: بابا .... بابا کجایی ؟ چرا اینقدر دیر کردی...
با ترس زمزمه کرد: لعنت من باید برم .... مراقب خودت باش
YOU ARE READING
kookv my hero [ Completed ]
Fanfictionقهرمان من 🍸 کاپل: کوکوی ، نامجین ژانر: درام ، اکشن ، عاشقانه ، اسمات ، امپرگ اون قهرمان تهیونگ بود تو شبی که فکر نمیکرد کسی بتونه نجاتش بده سر راهش سبز شد و امن ترین خونه جهان و بهش داد