Part 1

1.4K 180 42
                                    

این ‌مینی‌فیکشن ترجمه شده‌ست؛ لینک زبان اصلی ©https://archiveofourown

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این ‌مینی‌فیکشن ترجمه شده‌ست؛ لینک زبان اصلی ©
https://archiveofourown.org/works/12693057

***

"بخش اول"

جئون جونگکوک شکست خورده بود.
اگه نظرش رو میپرسیدن، زندگی کردن به عنوان یک آرتیست اصلاً هم کار ساده‌ای نبود. هر بار توی محلی که به سختی میشد بهش گفت "یک جای خوب"، اجرا میکرد به زور یکم پول دستگیرش میشد. در واقع محل کارش همون بارهای کثیفِ حومه‌ی شهر بود که حداقل ازش رضایت داشتن و شب‌های شلوغ، بهش انعام‌های خوب میدادن و اگه شانس باهاش یار میشد، میتونست یه نخ سیگار کنار لیوان‌های خالیِ آب‌جو پیدا کنه.

اوه، چقدر فریبنده؛ "شهر بزرگ رویاها"!

کنار خیابون نشسته بود و بدبختی‌های هفته‌ی آینده‌ش رو برای زنده موندن و دووم آوردن میشمرد. درخششِ باشکوه شهر رو از اون فاصله میدید؛ شهری که وقتی بهش نقل مکان کرد، رویاش رو توی سرش می‌پروروند. از جایی که تنها توی آزادراهِ شهر رویاهای از دست رفته‌ش ایستاده بود، نور مصنوعیِ چراغ‌ها مثل ستاره به نظر میرسیدن. ستاره‌هایی که اگه زندگیش رو به همین منوال ادامه میداد، هیچ‌وقت دستش بهشون نمیرسید.

نور نارنجیِ چشمک‌زن، صورت خسته‌ش رو روشن کرد. لکه‌های بنفش روی صورت نحیفش خودنمایی میکردن. موهای فرق وسطِ قهوه‌ای تیره‌ش بوی تنباکو میداد و به خاطر شرایط محیطی کمی چرب شده بود. کت تارتانِ*  قرضیش، پوستش رو به خارش مینداخت اما هوا اونقدر سرد بود که نخواد ازش دل بکنه. در نهایت این چشم‌های درشتِ آهوییش بودن که بیشتر از نورهای درخشان بالای سرش، برق میزدن.
*[نوعی کت پشمی و چهارخونه.]

برای تغییر دادنِ شرایط فعلی زندگیش، کار زیادی از دستش بر نمیومد. نمیتونست برای نقل مکان کردن به یک جای جدید پول پس‌انداز کنه. وقتی از کلاه‌برداری که میخواست اون‌ رو تبدیل به خواننده‌ای پرطرفدار کنه گول خورد، این امتیاز رو از دست داد. جونگکوک فقط یک نوجوونِ ساده‌لوح بود که بعد از فارغ‌الحصیلی از دبیرستان، بوسان رو ترک کرد. انتظارات زیادی داشت و همین‌طور پولی که طی این سال‌ها پس‌انداز کرده بود. مبلغ زیادی نبود، اما هیچ‌وقت مثل روزی که زادگاهش رو ترک کرد، انقدر پول توی جیبش نداشت، پدربزرگ و مادربزرگش هم بهش کمک کرده بودن.

As Blue As the Ocean, As Old As the Song [Vkook]Where stories live. Discover now