part 12

306 92 12
                                    

تقه‌ای به در خورد.

+بیا تو

منشی وارد اتاق شد و همراه با پوشه‌ای که در دست داشت نگاهش رو به جان داد.

_قربان اینها گزارش‌هایی مبنی‌ بر درصد فروشمون از سهامی هستش که با شرکت هوانگ قرار داد بسته بودیم

جان سر تکون داد و با بی‌حوصلگی دستش رو به سمت منشی گرفت.

+بدش به من

زن منشی به سمتش رفت و پوشه رو توی دستش گذاشت و بعد از اون قدمی عقب برداشت.

جان عینکش رو از روی میز برداشت و به چشم‌هاش زد. پوشه رو باز کرد و با دقت مشغول بررسی‌شون شد.

چند دقیقه بعد اخمی بین ابروهاش شکل گرفت.

+چرا انقدر درصد سودش پایینه؟!

پوشه رو روی میز پرت کرد.

+من این رو به هیچ عنوان نمی‌پذیرم!

نگاهش رو به زن داد که مضطرب بهش چشم دوخته بود.

+یه قرار ملاقات با هوانگ‌زی برام بگیر. باید صحبتی باهاش داشته باشم

منشی بزاق گلوش رو قورت داد و چشمی گفت. بعد از اون با قدم های بلند از اتاق خارج شد.

قرار ملاقات برای شبِ همون روز تعیین شد و جان حالا در مقابل هوانگ‌زی، پشت میز شرکت هوانگ نشسته بود.

هوانگ‌زی لبخندی زد و فنجون قهوه رو به سمت جان هدایت کرد.

_بفرمایید میل کنید. گفتم شیرینش کنن آخه همه قهوه رو با شکر می‌پسندن

و خودش یکی از فنجون‌ها رو برداشت و کمی از قهوه‌اش مزه کرد.

جان نگاه بی‌حسی به قهوه‌ای که مقابلش روی میز بود انداخت و دوباره نگاهش رو به چشم‌های هوانگ‌زی دوخت.

پوزخند کم رنگی زد و خیلی سرد زمزمه کرد:

+ولی من ترجیح میدم قهوه‌م رو بدون شکر بخورم!

همون لحظه هوانگ‌زی که انتظار شنیدن چنین جمله‌ای رو اون هم با اون لحن نداشت، قهوه توی گلوش گیر کرد و به سرفه افتاد.

_متاسفم. الان میگم یکی دیگه براتون بیارن

از روی صندلی بلند شد اما با صدای جان سر جاش ایستاد.

+نیازی نیست. من برای نوشیدن قهوه با شما به اینجا نیومدم. لطفا بنشینید

هوانگ‌زی سری تکون داد و دوباره پشت میز قرار گرفت.

_بفرمایید

جان کیف مشکی رنگش رو باز کرد و از داخلش پوشه‌ای بیرون آورد و روی میز گذاشت. دست به سینه شد و به پشتی صندلی تکیه زد.

𝙘𝙖𝙣 𝙮𝙤𝙪 𝙗𝙚 𝙖 𝙗𝙞𝙩 𝙠𝙞𝙣𝙙? (Completed)Место, где живут истории. Откройте их для себя