𝔓𝔞𝔯𝔱 3

1.9K 300 88
                                    

نمیتونست اروم باشه... فکرش مشغول بود... میترسید.. از خودش، جیمین، روزهای آینده... کابوس هاش!

کابوس هاش دست از سرش برنمیداشتن.. حتی تو بیداری!... و حرف های اون پسر تو رستوران تو مغزش رژه میرفت..

فلش بک شب گذشته رستوران *

خیره به امگای وسوسه انگیزش شرابش رو مزه میکرد... دوست داشت همین الان اون لب های گوشتی که سسی شده بودن رو بین لباش گیر بندازه و تا میتونه ازشون کام بگیره.
دستاش رو مشت کرد و به صندلیش تکیه داد.
نمیتونست نگاهش رو ازش بگیره...

_هی بچه ها.. اون امگا رو ببینید!... خیلی خوشگله..

_اون واقعا خوشگله.. ولی الفا داره بهتره بیخیالش بشی!

_کاش مال من بود... اون لباشو ببنید... حتی تصور دیکم بین اون لب های گوشتی تحریکم میکنه!... خدای من حاضرم همه چیزم رو بدم تا فقط اون امگای هرزه مال من بشه!

شنیدن اون حرف ها خونش رو به جوش انداخت... آلفای درونش وادارش میکرد همین الان به سمتشون هجوم ببره و پنجه های تیزش رو تو قلب بی خاصیتش فرو کنه!
چشمای به خون نشسته ش رو بست تا اروم بگیره... اینجا رستوران خودش بود... نباید بی گدار به آب میداد... شهرت رستورانش مهم تر از حرف های مفت اون الفاهای فاکی بود..
چندتا نفس عمیق کشید... به هرحال به همین سادگی هم بیخیال اون عوضی ها نمیشد.

پایان فلش بک*

نمیتونست فقط با چندتا تهدید بیخیال اونا بشه... اگه منتظر بودن تا تو فرصت مناسبی امگاش رو ازش بگیرن چی؟
نه.. نه نباید این اتفاق می‌افتاد... جونگ‌کوک بدون کراسیویش نمیتونست!

موبایلش رو از روی میز چنگ زد و شماره ی دان رو گرفت.
تماس وصل شد.

_بله قربان؟

_دان همین الان میخوام دو تا الفایی که دیشب تو رستوران من بودن رو برام پیدا کنی!...

_چشم قربان! دیشب خودتونم بودین؟

_اره دان... دوربین ها رو چک کنی میفهمی کدوم الفا رو میگم!

_تا شب پیداشون میکنم قربان.. نگران نباشین!

.
.
.

کاغذهای روی میزش رو مرتب کرد و به فرد بعدی اجازه‌ی ورود داد.

جیمین داخل کشو میزش دنبال پرونده ی بیماری که چند لحظه پیش بیرون رفته بود، گشت و همونطور که سرش پایین بود خودش رو معرفی کرد.

_سلام خوش اومدین... دکتر جئون هستم لطفا... بفرمایین.

صدای بسته شدن در و به دنبالش قدم های فردی که به میزش نزدیک میشد، به گوش هاش رسید.

_سلام دکتر جئونِ کیوتِ من!

لحن آشنای فرد باعث شد سرش رو بالا بیاره اما متوجه میز نشد و سرش رو به میز کوبید.

𝐾𝑟𝑎𝑠𝑖𝑣𝑖𝑒_S2Where stories live. Discover now