Nana00: جنو من امروز نمیتونم بیام بیرون، امیدوارم درک کنی
JustJeno: عیبی نداره
JustJeno: همه چی اوکیه؟
Nana00: هه هنوزم باور نمیکنم بهم اهمیت میدی
SeenNana00: باشه ولش
JustJeno: هوم
Nana00: پس.. من نمیتونم بیام
JustJeno: باشه اوکیه
Nana00: یوقت دیگه بریم؟
JustJeno: حتما
Nana00: ❤خوبهه! بای
JustJeno: میبینمت
Seen• • •
Nana00: چونلوح
Lele01: جحمین
Nana00: امروز روز بدیه
Lele01: ساعت ده اونجا باش، من هیوک و خوراکیا رو میارم
Nana00: مرسی
Lele01: خب
Lele01: این بخاطر رنجونه؟
Nana00: نه این بخاطر افسردگیمه
Nana00: اتفاقا دلیل اینکه ولم کرده همینه
Nana00: و اتفاقا همون دلیلیه که بخاطرش از خودم متنفرم و نمیخوام جنو رو ببینم
Nana00: یجورایی فک میکردم که هی اون میفهمه
Nana00: ولی نمیتونم به اینکه ممکنه ازم متنفر شه و بره فکر نکنم
Nana00: پس همینجوری به پیام دادن ادامه میدم، توی چت میتونم جمین خوشحال بمونم ولی وقتی رو در رو باهاش حرف بزنم ممکن نیست بتونم قایمش کنم
Lele01: اصلا مجبور نیستی قایمش کنی
Lele01: آدمایی که دوستت دارن ولت نمیکنن
Lele01: و خودتم میدونی رنجون رفت چون میدونست تو بجز رابطه احساسی به بودنش کنارت نیاز داری
(مترجم🦖: چون رنجون چینه و فیزیکالی پیشش نیست)
Nana00: حالا هر چی
Lele01: بعدنم میتونیم درموردش حرف بزنیم، میبینمت
Seen•••
هایییح
مرسی که کامنت میزارید
من معمولا بیشتر از دو پارت باهم آپدیت میکنم پس منتظر باشید
و اینکه
اینجا باید یه خداحافظی با جمین داشته باشیم، تغییرات نزدیک است
YOU ARE READING
Gloom |nomin
FanfictionNana00: هی من قراره خوشحالت کنم JustJeno: وات د فاک؟ جنو و جمین فقط از هم مراقبت میکنن text/au written by @beautaefulmistake