Chapter 01

69 15 0
                                    

" بانوی سفید " کلابی بود پر از جنجال. دکور ظریف و زیبایی داشت و پر شده بود از آدم هایی که با لباس های شب رژه می دادن.
حال و هواش خاص و فراموش نشدنی بود. وارثان خیره کننده در کت و شلوار های شیک خودشون، با همراه های زیباشون روی میز ها مشغول بودن. با هر حرکت، جواهراتشون می درخشید. به هر حال اون ها ثروتمند بودن.
دود سیگار ها مهی رو ایجاد کرده بود و در هر جا می تونستی جامی از الکل رو در دست بقیه ببینی.

بانوی سفید کلاب باکلاسی بود که مهم ترین چیز در اون سرگرمی بود. به همین دلیل بود که وقتی مشتری های مایه دار در حال صحبت در مورد کارشون بودن، رقاص های برهنه حرکاتشون رو روی صحنه به نمایش می ذاشتن. خب، گاهی پیش می اومد که موارد غیر اخلاقی مشتریان رو منحرف کنه ولی این چیزی بود که اینجا زیاد دیده میشد...

دویونگ بهترین زاویه رو از روی استیج، به تمام حرکات غیر متعارف کلاب داشت. وقتی که اون در حال خوندن بود، می تونست ببینه که چطور بارتندر چیزی رو داخل نوشیدنی بازیگر معروف می ریزه یا که چطور دختری که سیگار هایی رو دزدیده بود، اونارو به فروش میرسونه. ولی اتفاقاتی مثل این در بانوی سفید طبیعی بود و دویونگ بهشون توجّه کمی نشون می داد. چیزی که برای اون مهم بود، مکانی بود که برای افراد وی آی پی در نظر گرفته شده و پشت کلاب قرار داشت.

شایعاتی در مورد ملاقات های مهم در اینجا، کاملاً درست بود. دلال های مواد، فروشندگان اسلحه، قاتل ها و... همه و همه هر شب در این مکان، سعی در نگه داشتن سئول ایده آل خودشون داشتن. ولی می شد اسمش رو ایده آل گذاشت وقتی که پلیس ها فریاد های مبنی بر کمک رو نمی شنیدن و قاضی ها فاسد بودن؟ آیا کسی می تونست این رو ایده آل خطاب کنه در حالی که استقلال برای امگا ها دست نیافتنی بود؟

برای جامعه، امگا ها فقط افرادی خانه دار و دستگاهی برای زاد و ولد هستن. اون ها حق داشتن رویا و آرزو رو ندارن. تنها می تونن به عنوان همراه یک " آلفا " و در کنار یک " آلفا " زیبا بنظر برسن، منظم و حرف گوش کن باشن.
شاید این دلیلی هست که خیلی از اون ها به دنبال فرارن، سفر به یک جای دور و دراز که دست کسی بهشون نرسه. رسیدن به استقلال، غیر ممکنه، امّا خیلی ها آماده ی جنگیدن براشن.
در آخر، تمام امگا ها، ثروتمند یا فقیر، به دنبال یک چیز هستند: آزادی.

و این دلیلی بود که دویونگ همراه با لبخند اطلاع یک استراحت کوچیک رو به حضار داد. سپس به سمت جزیره ای رفت و با برداشتن شیشه ای شامپاین، به پشت کلاب برگشت. به همان زودی اون در یکی از اتاق های وی آی پی نشسته و به چند آلفا لبخند می زد. ولی درست مثل خود " بانوی سفید "، دویونگ پر بود از جنجال. پسر نمادی از یک امگای ایده آل بود. با صدایی همانند فرشته ها، پوستی رنگ پریده و چشم های بی گناه خرگوش مانند. امّا مسئله این بود که هر کسی به دویونگ توجّه بیشتری نشون می داد، متوجّه لحن جدی و روحیه ی سردش و همچنین چشم هایی که بی حوصلگی شون رو نشون می دادن، می شد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 11, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

To Be Free | DoJae, YuTae (Translate) Where stories live. Discover now