هایکوان با ناراحتی جلوی چنگ رو که داشت بدون توجه بهش به دفتر کارش میرفت گرفت و گفت:
=تا کی میخوای اینطوری رفتار کنی چنگ؟؟ من که گفتم متاسفم!چنگ پوزخندی زد و گفت:
×عالیه! همیشه هر غلطی خواستی بکن و آخرش بگو "متاسفم" همه چی حل میشه!=من فقط نمیخواستم بحثی پیش بیاد! بچگانه رفتار نکن دیگه! خودت خوب میدونی رابطمون برام چه معنیای داره...
چنگ که صبرش تموم شده بود با عصبانیت گفت:
×نه راستش نمیدونم! یعنی فکر نمیکنم اصلا معنی خاصی داشته باشه! چون اگر داشت ازش دفاع میکردی نه این که با گفتن "نگران نباشید مشکلی پیش نمیاد" حرفهاش رو تایید کنی!هایکوان با بیچارگی نالید:
=من تاییدش نکردم چنگ... فقط نمیخواستم بیاحترامی کرده باشم×ولی کردی! تو به من و رابطهمون بیاحترامی کردی!
×من ترجیح میدم بیشتر از این تو رابطهای که ارزشی نداره نمونم... بابت این مدت ممنونم ازت ولی فکر میکنم باید تمومش کنیم دیگه... به هر حال بانو اشتباه هم نمیگفت! هر چی زودتر بهتر!هایکوان با گرفتن بازوی چنگ که سعی داشت از کنارش رد بشه با عصبانیت گفت:
=چی داری میگی؟ دیوونه شدی؟؟ چرا تمومش کنیم؟ مگه چی شده؟؟چنگ با اخم بازوش رو از دستش کشید و گفت:
×همین که هنوزم نمیدونی چی شده به اندازه کافی دلیل محکمی هست!
×اگه دنبالم بیای هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!و با رفتنش هایکوان گیج و مبهوت رو تنها گذاشت...
***
هاشوان با چهره عرق کرده روی تخت دراز کشیده بود در حالی که ساعد دستش رو روی چشمهاش گذاشته بود، دندونهاش رو از درد و حال بد روی هم فشار میداد... طبیب با دقت در حال معاینهش بود و سانگ تمام مدت داشت کنارش بلند بلند گریه و هق هق میکرد...
بالاخره هاشوان با صدای بیحالی که به زور شنیده میشد خطاب به سانگ گفت:
#اگه... این درد من رو نکشه... قطعا صدای گریههای گوش خراش تو میکشه... چته اخه؟؟ آروم بگیر دیگهسانگ بیتوجه به حرفاش با گریه گفت:
÷آ... آلفا... دارین میمیرین؟؟!!هاشوان با کلافگی گفت:
#آره! مگه کسی هم هست که بتونه از دست تو جون سالم به در ببره؟؟سانگ هول کرده با تته پته گفت:
÷من؟؟؟ م... من... که... کاری نکردم! راست میگم!هاشوان متعجب نگاه مشکوکی به امگای دستپاچه کنارش انداخت که با شنیدن صدای طبیب توجهش بهش جلب شد...
طبیب خطاب بهش گفت:
فکر کنم مسموم شده باشین قربان... به نظر نمیاد از طریق سم باشه... احتمالا به خاطر غذا یا نوشیدنی آلودهس و حجمش هم زیاد بوده که تا این حد حالتون رو بد کرده! فعلا براتون دارو میفرستم مرتب استفادهشون کنین اگر تا دو روز آینده بهتر نشدین باید دوباره معاینه بشین
YOU ARE READING
My Alpha, My Lord
Historical Fictionیه ولیعهد امگا که باید با پسرعموی آلفاش که تا حالا ندیدتش ازدواج کنه و پادشاهی رو بهش بده، این تنها راه زنده موندنشه...! ژانر: تاریخی، درام، امگاورس، اسمات کاپل: ییژان ***توجه*** این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعی...