36. برلین

22 4 0
                                    

گائون روی نیمکت محوطه نشست و پاشو روی پاش انداخت. دو پسر هم کنارش نشستن و با نگاه های پرسشگر بهش زل زدن

گائون نفس عمیقی کشید و با کلافگی شروع به مرور صحبت های هانا کرد . . .




•••|• فلش بک (یکساعت قبل) •|•••

_مراقب باش پات لیز نخوره بیفتی زمین

هانا با خنده ای از ته دل به پسر توجهی نشون نداد و روی آب هایی که از سرما یخ زده بود، لیز میخورد و می‌خندید

گائون دستشو گرفت و نزدیک خودش نگه داشت
_خیلی کله شقی!

هانا ‌بازوی گائون رو‌گرفت و با ذوق گفت
_توام باید امتحانش کنی. هیجان برای قلبت نیازه

گائون از سرمای هوا از دهنش بخار بیرون میومد
_به اندازه کافی استرس و هیجان دارم

هانا با دستش، شال گردن گائون رو سفت تر کرد
_خیلی هوا سرد شده

گائون به گوشه ی پیاده رو اشاره کرد
_اونجا یه کافه میبینم. بیا بریم خودمونو گرم کنیم





هانا با لذت از هات چاکلت گرمش چشید و نفسشو بیرون داد
_کاش موقع برگشت از اینجا شکلات بخریم ببریم!

گائون با قاشق ، لاته ای که سفارش داده بود رو هم زد
_خجالت میکشی جلوی بقیه بامن باشی ؟

هانا بهت زده نگاهش کرد
_چی؟

_از وقتی اومدیم اینجا هیچ تلاشی برای بامن بودن نمیکنی.‌هانا بگو موضوع چیه

دختر سرشو زیر انداخت و سعی کرد به خودش مسلط باشه
_موضوع مشخصه. من خیلی دوستت دارم

گائون لرزشی توی قلبش حس‌ کرد
_پس این رفتارا چیه؟

دختر نگاهشو به بیرون پنجره داد تا با پسر چشم‌ تو چشم نشه
_خب.. راستش من بلیتمو گرفتم. آخر هفته ی دیگه برمی‌گردم برلین!

گائون چند ثانیه پلک نزد و بعد با صدای گرفته پرسید
_پس نمیمونی؟

_مگه قرار بود بمونم؟ گائون من ۱۰ ساله اونجا زندگی کردم. همه ی گذشته و آیندم اونجاست

گائون اخمی روی پیشونیش نشست
_تا کی‌ میخوای خودتو توی کار و درس خفه کنی؟

هانا از لحن حرف زدن پسر شوکه شده بود
_حتی اگه اینجا هم بودم نمیتونستم باهات باشم

گائون بطور عصبی پاشو روی زمین تکون میداد
_جالب شد! چرا؟

هانا آب دهنشو قورت داد و دست به سینه نشست
_گائون! من دارم برمی‌گردم. اینکه یک رابطه ی اشتباه رو شروع نکنیم منطقی ترین کاره!

_آهان پس برای تو هنوز شروع نشده!

هانا دستشو مشت کرد
_معلومه که برای منم سخته! اونجا کسیو ندارم. فکر کردی چطوری قراره احساسی که بینمون هست رو فراموش کنم؟؟؟

🍒Cherry blossom🍒 xdinary heroesDonde viven las historias. Descúbrelo ahora