P.1

82 17 3
                                    

زندگی خوبی میشد اگه همه چیز انقد پیچیده نمیشد...

جهیون~

این منم
یه آلفا که تو سن کم شده رئیس گرگینه ها..
فقط 14 سالم بود که تو جنگ بزرگ بین منطقه شرقی و منطقه غربی پدرم که آلفای بزرگ بود رو از دست دادم
همونجا بود که کودکیمو دفن کردمو شدم یه آلفای سرد که تو همون سن همه ازم حساب ببرن
روزای سختی بود اوایل خودمو محکم نشون میدادم ولی شبا تو آغوش مادرم یواشکی گریه میکردم از اینهمه فشاری که روم بود
الان دیگ کسی جلودارم نیست قدرتی که من دارم تا به حال هیچ آلفایی نداشته
سخت گذشت این ده سال، ولی منه الانو ساخته
از تمام سختیام پله ساختم تا به اینجا برسم تا انتقام پدر و برادر کوچیکترمو بگیرم ازون موجودات کثیف

با صدای در از افکارم بیرون میام
با بیا تو بهش اجازه دادم تا بیاد داخل
شیاجون بود برادر دومم
قوی ترین بعد من، دست راست من کسی که اگه نبود انقد مطمئن نبودم به همه چیز

دجون- یه مشکلی پیش اومده بهتره خودت ببینیش

چشامو ریز کردمو بلند شدم

جهیون- چی شده باز چه گندی زدن؟!

از اتاق خارج شدمو دجون شونه به شونم میومد هیچوقت نزاشتم پشت سرم راه بیاد اون عزیزترین فرد زندگیم بود
بعد مرگ پدر و مادر و حتی دونسنگ کوچیکم اون تنها کسیه ک برام مونده

دجون- گند به حساب نمیاد بیشتر شبیه اینه که گل کاشتن

دستامو پشت کمرم بهم قفل کردمو با قدم های محکممو روی پله ها میزاشتم

جهیون-جالب شد

از خونه خارج شدیم تو حیاط یه قفس بزرگ بود
یه پسر با جثه نسبتا ریز داخلش تو خودش جمع شده بود

نزدیک قفس شدم بوی یه گرگ رو نمی‌داد
بوی متفاوتی داشت
با اینک تو خودش جمع شده بود با نگاه تیزی بهم نگاه کرد
اون چشما...
چشمای یه کیتسونه است
پوزخندی روی لبم نشت این یه برگ برنده برای ماست
این یه موجود افسانه ایه

جهیون-چند تا دم داره؟! 

اون کیتسونه با نگاه خشمگینش به دجون نگاه می‌کرد

رد نگاهشو گرفتمو منتظر ب دجون موندم
اونم داشت به کیتسونه نگاه می‌کرد

جهیون-دجون اتفاقی افتاده؟!

سریع نگاهشو به من داد و با همون چشمای وحشیش ک لرزه به تن هرکی مینداخت

دجون- بهتره تو اتاقت باهم دراین باره حرف بزنیم
این کیتسونه هم بهتره تو اتاق من بمونه تا حواسم بهش باشه

اونقدی بهش اعتماد داشتم که میدونستم تصمیماتی که میگیره دلایل محکمی پشتشونه

سری به نشونه تایید تکون دادم

𝑯𝒊𝒅𝒅𝒆𝒏 𝑫𝒂𝒘𝒏Where stories live. Discover now