زمانی که وحشت و ترس، بین خرابهی بناهای رها شده همراه با فریادهایی گوش خراش از سمت مردهها، ترس رو توی دل هر بازماندهای زنده میکرد، جئون جانگکوک تلاش داشت به عنوان یک پلیس تازه کار همراه با فرماندهاش ماموریتِ سهمگینی رو به اتمام برسونه.
ماموریتی بین هیاهوی مردگان متحرک و ساختمونهای سقوط کرده، درست وسط دودِ غلیظ بمب بارانها که غرق ویرانی بود. بازماندگانی که تلاش میکردن وسط این جنگِ ناعادلانه زنده بمونن؛ چرا که حالا اونها، مردگانِ واقعی این دنیای بیرحم و تیره بودند.
YOU ARE READING
⌠ Apocalypse, vkook ⌡
Fanfiction« آخرالــزمان; مردگان برمیخیزند ⚠️ » ⋄ همهچیز از وقتی شروع شد که شهر، توسط مُردههای پوسیده محاصره شد! کاپلها↵ ویکوک، نامجین ژانر↵ اکشن، جنگی، رمنس، مهیج، زامبی، هارش، انگست، اسمات‼️ برای دریافت اطلاعات بیشتر، پارت اول بوک رو چک کنید🏷