part8

1.8K 90 5
                                    

+اینجا اتاق توعه بیبی‌گرل،از این به بعد اینجا میمونی و..
وسط حرفش بود که از بغلش پریدم پایین و باذوق اتاقو از نظر گذروندم،مگه میشه اینهمه خوشگللللل؟؟؟
رفتم رو تخت و بالا پایین پریدم،بعد رفتم طرف مبلی که کنار پنجره بود،ویوش عالییییی بود،همه تهران انگار زیر پام بود،بعد عروسکای خوشگلو که توی پنجره های بالای مبل بود رو با ذوق برداشتم و بغلشون کردم،چقدرررر نازنننن،یکیشون بوی بلوبری میداد که برگشتم طرف سپهر و گفتم:
-مرسی ددی مرسیییی،اینجا خیلی خوشگله
سپهر:
از ذوق کردنش منم ذوق کردم،وقتی بهم گفت ددی میخواستم همونجوری بگیرمش بغلم و گازش بگیرم،رفتم طرفشو از روی کاناپه برشداشتمو بردمش طرف حموم اتاقش،انقدر ذوق کرده بود واسه عروسک خرگوشیش که نفهمید من کی لختش کردم،بدنش..
سفید و مخملی بود،نیپلاش و بهشتش صورتی و قشنگ،خوراک مک زدن بود ولی الان واسش زود بود،میخواستم تا دوماهه دیگه که ۱۸ سالش میشه صبر کنم،
امیدوارم فقط بتونم دووم بیارم..
عروسکو گذاشتم اونور که انگار تازه به خودش اومد،سریع پاهاشو بهم چفت کردو دستاشو گذاشت رو نیپلاش،سعی کردم اخم ملایمی بکنم تا ازم حساب ببره که چشاش ترسیدن،خوشم میومد که ازم بترسه و حساب ببره،این براش خوب بود،من از دخترای پررو خوشم نمیومد،
به نیپلاش و بهشتش اشاره کردم و گفتم:بار دیگه از دیدم محوشون کنی،تنبیه بدی برات درنظر میگیرم،با این حرفم سرشو انداخت پایین و به حالت اولش برگشت،گرفتمش بغلم و بردمش طرف وان که آبشو روشن کرده بودم،خوب بود..
گذاشتمش تو آب،ولی اون ولم نکرد و عین طوطی گفت:
+ددی،ددی،ددی،داغه،داغه،داغه ددی..
ای وای..
من خودم همیشه با آب داغ دوش میگرفتم و یادم رفت که آبو باید با بدن دخترکم هماهنگ کنم..
آب سردو باز گردم و بعد یه دقیقه دیدم آب ولرمه و خوبه..
گذاشتمش تو آب که وقتی باسنش به کف وان خورد،دستاشو از دور گردنم برداشت کامل دراز کشید..به قسمت وان که پاهای هلن به طرفش بود نگا کردم،من یه وان سایز کوچبک سفارش داده بودم ولی هلن حتی پاشم به تهش نمیخورد..
+قدت چنده فسقلی؟
اونکه مشغول کف بازی بود گفت:۱۵۵..
ای جانم،خوراک بیبی بودنه،چقدر این دختر برای معیار های من خوبه،همون شب که برای بار اول تو مهمونی عموش دیدم،با لباس خوابای کیوت و بیبی‌گرلی تصورش کردم،واقعا لایق بیبی بودن بود،
بعد شستن موهاش،بلندش کردم تا بدنشو بشورم،اونم با هزار بدبختی،خدنوم میخواست کف بازی کنه..
با اخم خیلی با نمکی زیر دوش وایسا که یه صندلی گذاشتم زیر دوش تا بشینه تا بشورمش(دلیل صندلی گداشتنش هم الان میفهمین؛)
مشغول بدنش شدم،از لمس بدنش لذت میبردم تا اینکه،وقت شستن پاهاش شد،نشوندمش رو صندلی و پاهاشو از هم باز کردم که چوچول وسطش اومد بیرون..
دهنم حسابی آب افتاده بود،صورتیه صورتی بود،نمیدونم که چقدر نگاش کردم که دیدم لرزش خفیفی داره،خوب بود، پس اونم دلش منو میخواست،این عالی بود،من عاشق این بودم طرفو تشنش کنم،ببرمش سرچشمه و آخرش آب ندم بخوره،آروم شیر آبو بستم،انگشت شصتمو آروم روی کلوچش بالا پایین کردم،
به هلن نگاه کردم که داره تندتند لباشو گاز میگیره و حرکاتمو زیر نظر داره..سرعت شصتمو بیشتر کردم یکم،که آه آروم کشید،شکمشم موج مکزیکی رفته بود که این عالی بود،میخواستم الان یه عالمه کار باهاش بکنم،ولی زود بود،
با وجود اینکه تشنه بودم خودم واسه خوردن اون کلوچه توت فرنگیش، ولی دستمو برداشتم،کاملا سفت شدن بهشتشو دیدم هلن آهی کشید و تقلا کرد:
-ددی...آآااااااه‌ه‌ه‌ه..لطفا ددی!
میدونستم،یادمه خودارضایی میکرد و طاقت ارضا نشدن رو نداشت،ولی براش لازم بود..بلند شدم و لبامو گذاشتم رو لباشو بوسیدمش...اومممم..طعمش فوق‌العاده بود،لبامو برداشتمو گفتم:
+دوس داری؟مگه نه عشق‌ددی؟
با صدای فوق‌العاده نازش گفت:
-بله‌ ددی..
+حتی اگه هربلایی سرت بیارم؟
خمار بود شدیددد،سرشو بالا پایین کرد که بلندش کردم و گذاشتمش رو کولم،بردمش تو اتاق که..

من‌لیتل‌نبودم‌ولی..Where stories live. Discover now