'𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 9

315 114 13
                                    

یک دستش رو به دیوار حمام تکیه داد و با نگاه انداختن به پایین تنه‌اش، آهی کشید.
به قدری به خاطر رایحه‌ی قوی اون امگا تحریک شده بود که در تمام پایین تنه‌اش احساس می‌کرد رگ‌ها و ماهیچه‌هاش منقبض شدن و بدتر از همه این بود که نمی‌تونست نیازش رو اون‌طور که باید برطرف کنه. بعد از ملاقات کریستوفر و آلن، دلهره عجیبی ناشی از اینکه کریستوفر به رابطه‌ی بینشون یا حتی نقشه‌هاشون بو برده باشه، بهش هجوم آورده بود و از ملاقات با اون دو واهمه داشت.
اگه کریستوفر چیزی می‌فهمید، پایه‌های دوستی ده ساله‌شون به قدری سست می‌شد که می‌تونست همین الان به رابطه‌شون پایان بده. هرچند با پیشبینی پایان نقشه‌شون، این موضوع به هرحال اتفاقی محتمل بود اما در حال حاضر، اصلا دلش نمی‌خواست رابطه‌ی دوستانه‌شون رو بدون آمادگی از دست بده.

با فکر کردن به این موضوع، نفسش رو محکم بیرون داد و دستش رو روی صورتش کشید. چرا کریستوفر خودش رو در مسیری قرار داده بود که باعث بشه حتی دوست صمیمیش هم قصد پشت کردن بهش رو داشته باشه؟!
انگار که به کلی فراموش کرده باشه مشکل قبلیش چی بوده، نفسس رو خسته به بیرون فوت کرد و سرش رو به دستش تکیه داد. قرار بود تا مدتی طولانی، این موضوع روح و روانش رو خراش بده و تا به پایان نمی‌رسید، هیچ زره‌ای برای جلوگیری از این اتفاق نداشت.
با قرار گرفتن دستی روی شونه‌اش، یکباره به عقب برگشت که بلافاصله با کریستوفر روبه‌رو شد.

- ظاهرا تو اون رو تا رسیدن به اتاقم همراهی کردی، بدجوری روت تأثیر گذاشته نه؟!

آلفای رهبر با پوزخند گفت و با ابرو اشاره‌ای به پایین تنه‌ی سم که هیچ پوششی نداشت، کرد.
سم که به خاطر حضور اون آلفا حسابی شوکه شده بود، حوله‌ی توی دستش رو روی پایین تنه‌ی درحال انفجارش گذاشت. انتظار داشت اون دو الان باهم روی تخت باشن نه اینکه کریستوفر رو انقدر خونسرد توی حمام ببینه.

- تو این‌جا چه کار می‌کنی؟!

کریستوفر بعد از گذاشتن حوله‌اش روی شونه‌اش، به سمت استخر آبی که از قبل با رایحه‌ی گل رز معطر شده بود، رفت و جواب داد:

- آدم‌ها توی حموم چه کار می‌کنن؟!

آلفای مو طلایی چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند و پشت سر کریستوفر راه افتاد.

- خودت می‌دونی منظورم چیه.

کریستوفر به سمت میزی در کنار استخر رفت و بعد از پر کردن جامی شراب، مشغول در آوردن لباس‌هاش شد و همراه با جام طلایی رنگ، به طرف استخر راه افتاد.

- چرا باید به یه زندانی چیزی که می‌خواد رو بدم؟!

ابروهای سم به هم نزدیک شد و از حرکت کردن ایستاد. این یعنی فلیکس رو با اون وضعیت افتضاحش همین طوری به حالش خودش رها کرده بود؟!

Guillotine | Chanlix, Hyunin Where stories live. Discover now