بوی تند شراب صد ساله بینیاش رو اذیت میکرد اما به همون اندازه برای چشیدن طعمش از اون لیوان سفالی مشتاق بود جوری که نمیتونست چشمش رو از لیوان سفالی توی دستش بگیره اما باز هم نمیخواست اون رو بنوشه تا تموم بشه.
بانویی که کنارش نشسته بود معلوم نبود این لطف رو در حقش بکنه و یک لیوان دیگه از این نوشیدنی ارزشمند براش بریزه.
گوشه لبش رو گزیده و در حال کلنجار رفتن با خودش بود و اهمیتی به صداهای سرخوش و شهوتی دو زن کنارش نمیداد.
_راستی... شنیدم شاهدختِ نفرین شده امروز به قصر اومدن.
برای لحظهای چشمهاش از شراب توی دستش کنده شد و به رو به روش خیره شد. گوشهاش حالا برای شنیدن این بحث تیز شده بود!
زن اشرافزاده کنارش چهرهی در هم رفتهای به خودش گرفت و نچی زیر لب کرد. از شنیدن اسم خواهر ناتنیاش بیزار بود.
_پس فکر میکنی چرا اینجا؟ از قصر فرار کردم تا چشمم به ریخت نحسش نیافته!
زن پوزخندی زد و لیوان بانو ههیون رو دوباره پر کرد. زنی که پرنسس ارشد قصر بود اما حال بهم زن ترینشون هم بود.
زنِ فاحشه خندهای کوتاه کرد و با ظرافت قوریای که داخلش نوشیدنی بود رو روی میز گذاشت.
_برای شما هم بهتره ازش فاصله بگیرید بانوی من. اگر نفرینش به شما هم سرایت کنه چی؟ فکرش هم وحشتناکه! من شنیدم حتی از صورتش هم میشه حس بد و سیاهی رو حس کرد.
ههیون پوزخندی زد و لیوان شرابش رو از روی میز برداشت.
_اون فقط یک احمقِ کودنه!
این رو گفت و یکجا نوشیدنیش رو سر کشید. رو به پسر کنارش کرد و ابرویی بالا انداخت.
_اینطور نیست جونگکوکا؟
جونگکوک که تا اون لحظه تنها شنونده داستان سراییهای دو زن ابلح کنارش بود، لبخندی سرد زد. همون لبخندهایی که گرچه اون رو مغرور نشون میداد اما زنها عاشقش بودن.
_حق با شماست بانوی من.
و بعد جام خودش رو بالا اورد و آروم آروم مایع داخلش رو به معده فرستاد. زن در حالی که به روی تشک نرم زیرش لمیده بود نیشخند کثیفی زد.
_برو بیرون... میخوام تنها باشیم.
زن فاحشه بعد از نگاهی بین شاهدخت و جونگکوک، از جا بلند شد و بعد از تعظیمی نود درجه اتاق رو ترک کرد.
ههیون بیشرمانه، به محض خالی شدن اتاق بند شُل شدههانبوکش رو باز کرد و گذاشت ترقهوههای لختش در معرض دید اون مرد قرار بگیره.
_بانوی تو امروز حال خوبی نداره. میخوای درمون درد این زن باشی؟
جونگ کوک نگاهی بیروح با چشمهایی که تهی بودن ازشون منعکس میشد نگاه زنی که با لوندی خودش رو یک بار دیگه در اختیارش گذاشته بود کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/322018222-288-k243556.jpg)
YOU ARE READING
᭝ 𝐖𝐮𝐧𝐝𝐞𝐫
Fanfiction،، وضعیت: پایانیافته 𓏲 ᝰ Couple: ⤷ Jeon Jungkook ⤷ Min HaeRa ᝰ Genre: ⤷ Romance ⤷ Historical ⤷ Angst جئون جونگکوک مردی زیبا و افسونگر بود اما به خاطر پیشینه سیاهش، تمام شبهاش رو در گیسانگخانهها صرف عیش و نوش میکرد. اون پسری تنها بود که روزها...