𝓹𝓪𝓻𝓽 𝟒:𝓼𝓷𝓪𝓴𝓮🧚🏼‍♂️✨️

408 76 9
                                    

پارت 4:مار🧚🏼‍♂️✨️

همونطور دست در دست هم جلو میرفتن.
پری مثل جوجه اردکی که به دنبال مادرشه پشت سر هیبرید می‌رفت و بدون حرف و با کنجکاوی به اطراف نگاه میکرد

از اون زمان تا به حال هیچ کلمه‌ای بینشون رد و بدل نشده بود؛ نیازی هم نبود چون جفتشون از آرامشی که با حضورشون کنار هم داشتن لذت میبردن و نمیخواستن با حرف اضافی این آرامش رو از بین ببرن.

با رسیدن به سربالایی سنگی‌ای جونگکوک نگاهی به تهیونگ انداخت که با هم چشم تو چشم شدن. پری زیبا رو با نگاه سردرگمی به مردمک های گشاد شده‌ی جفتش نگاه میکرد .

جونگکوک لبخندی زد و کمی دست تهیونگ رو برای اطمینان فشرد، بعد از گرفتن نگاهش جلو رفت و دست تهیونگ را رها کرد،بعد از قرار دادن دستانش در جای درست خودش را از سنگ ها بالا کشید و بالا رفت.اگر تو کالبد گرگش می بود راحت میتونست بالا بره اما حالا بخاطر مگنولیای زیباش...

بعد از چند قدم نگاهی به پایین انداخت که با ندیدن پری، نگران به دور و برش نگاه کرد اما با شنیدن صدایی از کنار گوشش سریع نگاهش رو به اون طرف چرخوند
- من اینجام...
با تعجب به جفت کوچولوش که روبه روش درحال پرواز کردن بود نگاه کرد
تهیونگ خنده‌ی ریزی با دیدن قیافه‌ی بامزه جونگکوک کرد و آروم دستش رو روی بینی پسر  گذاشت و با کیوتی گفت

- جونگکوک نیاز به این کار نیست من میتونم ببرمت اون بالا
با انگشت کوچولوی بامزه‌اش به سمت بالا اشاره کرد که جونگکوک خنده‌ای کرد و سری تکون داد .
- باشه
تهیونگ لبخندی زد و بعد از زمزمه‌ی وِردی، سنگ ها به شکل پله در اومدن و جونگکوک حالا راحت میتونست از پله ها بالا بره.

با ذوقی که از توی چشماش پیدا بود به پله ها خیره شد و قدمی برداشت نگاهی به تهیونگ انداخت و با ضربه‌ای به شونه‌اش اشاره کرد تا روش بشینه.
تهیونگ سریع روی شونه پسر نشست و با مشت های کوچیکش چنگی به پارچه‌ی زیر دستش زد تا نیوفته.

جونگکوک با قدم های شمرده و آروم از پله ها بالا میرفت. بعد از چند دقیقه به بالای سربالایی رسید که تهیونگ با دیدن منظره‌ی روبه روش جیغی از خوشحالی کشید و از روی شونه‌ی جونگکوک پایین پرید و شروع به بال زدن کرد‌.

از این طرف به اون طرف پرواز میکرد و با هیجان همه جارو کنکاش میکرد. با درآوردن صدای کیوتی از خودش ذوقش رو نشان داد.
جونگکوک خنده‌ای به حرکات پری کرد و کمی جلوتر رفت که با اومدن تهیونگ به سمتش متوقف شد.

به اندازه‌ی واقعیش برگشت و روبه روی جونگکوک ایستاد پس از چند ثانیه محکم بغلش کرد و زیر گوشش پچ زد
- اینجا خیلی قشنگه، ازت خیلی ممنونم

با چشمای بیرون زده دست های معلق تو هوا زیر لب زمزمه کرد
- ق...قابلی نداشت

ازش جدا شد و سمت آبشار روبه رویش برگشت

༒𝐌𝐘 𝐏𝐀𝐈𝐑 𝐈𝐒 𝐀 𝐅𝐀𝐈𝐑𝐘༒Where stories live. Discover now