part 27

256 28 17
                                    


🌹کاترین🌹

با احساس درد بدی زیر دلم از خواب بیدار شدم
به شدت احساس راحتی میکردم
کسی کمرمو گرفته بود و بهم چسبیده بود
چرخیدم که با قیافه جذاب و غرق در خواب جونگ کوک مواجه شدم
عین یه پسر بچه کیوت و ناز خوابیده بود به سرشونه جذاب و ورزیدش نگاه کردم که آدمو هات میکرد

یهو ذهنم جرقه زد_ ولی صبرکن چرا اون بلیز نداره؟ اصلا چرا کمر منو گرفته چرا انقدر راحتم من و چرا تنم درد میکنه ؟

اومدم لباسمو درست کنم ولی با کمال تعجب هیچ چیز تنم نبود

با دیدن زیر پتو جیغ بلندی کشیدم و نشستم
از خواب پرید و نشست_چیه چیشده؟
پتورو تا بالای گردنم اوردم
و شروع کردم به گریه کردن

جونگ کوک_یااا چتههه کاترین کاترین منو ببین

جیغ کشیدم_توی عوضی چه غلطی با من کردی
ساکت بود و بهم نگاه میکرد

که چشم هردومون به لک خونی افتاد که رو ملافه تخت بود
تمام دنیا رو سرم خراب شد و جیغ بنفش دیگه ای کشیدم و به گریم ادامه دادم

با هق هق_تو..تو..همه هست و نیستمو به باد دادی
جونگ کوک_ببین من درستش میکنم راستش.....

با گریه و عصبانیت پریدم وسط حرفش و جیغ کشیدم_چه غلطی میخوای بکنی هاااا هاااا چیو میتونی درست کنی اینوووو(با دستم به لکه اشاره کردم) اینی که دیگه برنمیگرده؟چیو درست کنییی اینکه دیگه دختر نیستم؟هااا

با دستم میزدم تخت سینش و جیغ میکشیدم
با دادی که زد ساکت شدم_خفه شوووو
چشاش رنگ خشم گرفت
به ثانیه نکشید موهامو از پشت با دستش گرفت و منو به پشت تخت چسبوند_خوب گوش کن همین که تا الان زنده ای خداتوشکر کن حرف مفتم نزن تا الانشم خیلی باهات خوب بودم هوا برت داشته تو از امشب دیگه زن من میشی پس هیچ حق اعتراضی نداری فهمیدی

اروم اشک از گونم میومد و ترسیده بودم ولی باز جوابشو دادم_تو خواب ببینی باهات ازدواج کنم

گردنمو بیشتر فشار داد_تو غلط میکنی، پامیشی میای با پای خودتم میای (پوزخند زد) میدونی که خانوادت خیلی منتظر این روزن نه؟

تازه یاد خانوادم افتادم و با ترس بهش نگاه کردم
دستشو از رو گلوم برداشت و به سمت حموم رفت
پتورو رو سرم کشیدم
با صدای بلند بخاطر بدبختیم گریه میکردم

بعد چند دقیقه صدای آب قطع شد و اومد بیرون
جونگ کوک_پشو برو حموم
ملافه رو دورم کشیدم

اومدم پامو از تخت بذارم پایین ولی باز درد تو تمام تنم پیچید
صورتم تو هم جمع شد
دیگه بهش توجهی نکردم و از تخت پایین اومدم
اومدم حرکت کنم که باز درد تو تنم پیچید
یهو ملافه رو از تنم کشید

دستشو دور کمرم گذاشت و رو دستاش بلندم کرد
_یاااا چرا ملافه رو کشیدی منو بذار زمین

جونگ کوک_اولا حوصله ندارم تا شب اینجوری راه بری آبروم بره دوما اونجوری تنتو نپوشون چون دیشب همشو دیدم
زیر لب عوضی گفتم که نشنید و منتظر شدم بذارتم تو حموم
وارد حموم شدیم که منو تو وان گذاشت و آبو ولرم کرد

طلسم جنگل Donde viven las historias. Descúbrelo ahora