Last

313 48 6
                                    

روی تخت دراز کشیده بود و به سقف سفید رنگ زل زده بود. نفسش رو حبس کرد و چشماش رو روی هم فشار داد.

دکتر با دقت به عکس سونوگرافی نگاه کرد و پرسید:از کی درد داری؟

جین چشماش رو روی فشار داد و با کمی خجالت گفت:هفته ی پیش هیتم تموم شد اما دردم ادامه دار شده...!

دکتر با تعجب پرسید:هیت؟گفتی چند سالته؟

جین نفس عمیقی کشید و آروم گفت:۱۷

دکتر با تعجب و کمی افسوس گفت:هنوز بالغ نشدی...

جین لبخند کجی زد و با لحنی که معلوم نبود چه حسی رو القا میکنه، گفت:هیت زودرس...زوج حقیقیم رو پیدا کردم و بعد یهویی تو ۱۶ سالگی توی مدرسه هیت شدم

خنده ی زوری ای کرد، که باعث پر شدن چشماش شد و ادامه داد:واقعا وحشتناک بود!

دکتر لبخند دلسوزانه ای زد و گفت:پس جفتت...

جین بینیش رو بالا کشید و قبل از اینکه دکتر جمله اش رو کامل کنه،گفت:الان اینجا نیست !


و لبخند امیدوارانه ای زد و ادامه داد:ولی خیلی زود میاد!

دکتر متقابلا لبخند زد:خوبه!وقتی اومد باید حسابی مراقب امگاش باشه.

جین کیوت ترین لبخندش رو زد با سر تایید کرد.

+++











در حالی که نسخه اش رو از دکتر گرفته بود،آروم از پله ها پایین اومد.

شکمش خیلی درد داشت و کلی سعی کرده بود مانع ریخته شدن اشکاش جلوی دکتر بشه، پس وقتی تنها شد چشماش خیس شدن.

هنوز چند قدم بیشتر برنداشته بود که حس کرد یه قطره آب درست روی پیشونی خوش فرمش فرود اومده و بعد قطرات بیشتری که نشون دهنده ی بارون بود.

آهی کشید و اهمیتی به هوا نداد به هر حال چون یه امگا با رایحه ی بارون بود،بارون رو دوست داشت.

از مطب دکتر تا خونه اش فاصله ی زیادی نبود،اما به اندازه ای،این مسیر رو آروم رفته بود که تماما خیس شده بود.

در خونه رو باز کرد و فورا خودش رو به دوش آب گرم رسوند.

نباید سرما می‌خورد،آخرین روزای مدرسه قبل از تعطیلات کریسمس بود و برنامه درسیش هم سخت تر از همیشه و دل درداش هم حسابی به دردسر انداخته بودش.

بعد از دوش ۱۰ دقیقه ای با حوله ی صورتی رنگش به سمت اتاق خواب رفت.

از خوبی های تنهایی زندگی کردن،برای جینی که بعد از دوش گرفتن حسابی خسته میشد،این بود که تا هر موقع میخواست میتونست با حوله ی مورد علاقه اش توی خونه راه بره و کسی نبود که باعث خجالتش بشه.

Last kiss[one shot]Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum