part 6 🔞

215 24 7
                                    

"بیا اینجا, رو پام بشین"


چشمهای آدام به طرز عجیبی بزرگتر میشن و سعی میکنه کاری و که هانیبال بهش گفته و انجام بده, به


طرز ناشیانه ای سعی میکنه باالی تخت بره و بعد با صدای اوه آرومی روی پای هانیبال میشینه,


هیجانش توی تک تک حرکات عضالتش مشخصه و اون حالتی که دستهاش و روی شونه های هانیبال


میذاره و فشارشون میده, بدنش خیلی گرمه و سنگینیش خاکسترهای قلب هانیبال و دوباره شعله ور


میکنه.


خیلی وقت از آخرین باری که کس دیگه ای هانیبال و لمس کرده میگذره و سخت خودشو کنترل میکنه تا


آدام و توی بغلش محکم فشار نده و خودشو نگه میداره تا پوست شیری رنگ آدام و غرق بوسه و


گازهای آروم نکنه. آدام خیلی خوش بوئه, تمیز و تازه بخاطر حمام و بویی که مختص خودشه.


آدام شروع میکنه "من..." بعد با حرکت دست هانیبال که از کنار بدنش کشیده میشه و بعد کمرش و


نوازش میکنه لحظه ای آروم نفس نفس میزنه. " دارم درست انجامش میدم؟"


هانیبال جواب میده"عالی انجامش میدی, امروز عصر تا کجا میخواستی پیش بری؟ بهم بگو تا بتونم دقیقا


چیزی که میخوای و بهت بدم."


هانیبال مطمئن نیست خودشم چی میخواسته اما سینه ش با حس نیاز میسوزه, صورتش و به سینه آدم


فشار میده و غرق حس حرکت عضالت آدام زیر دستش میشه.


"هرچیزی, من خیلی هیجان زدم, خیلی وقته که اینطوریم حتی قبل از راهرو, االن هفته هاست"


طوری که آدام حرف میزنه از خود کلمات وسوسه انگیزتره, با صدای لرزون و نفس های بریده بریده به


حسش اعتراف میکنه. هانیبال درد میکشه,خودشو احساس میکنه که زیر بدن آدام داره سفت میشه, دستش


و روی بدن ادام رو به پایین میکشه و باسن آدام و فشار میده, آدام ناله میکنه و برای دوباره بوسیدن


هانیبال رو به پایین خم میشه.


ایندفعه هانیبال و عمیقتر میبوسه اما هنوزم کمی ناشیانه است, هانیبال آروم پیش میره, لبهاش و با


مالیمت روی لبهای آدام فشار میده و بهش اجازه میده خودشو با سرعت و فشار هماهنگ کنه بعد لبهاش


و از هم باز میکنه و زبونش و به شکاف بین لبهای آدام فشار میده و وقتی آدام بهش اجازه میده وارد


بشه, طعمش شبیه هیچکس نیست, چیزیه که هانیبال بدون اینکه خودش بدونه بهش نیاز داشته.


برای لحظاتی به همون حالت میمونن و وقتی ادام به شکل ظریفی خودشو توی بغل هانیبال تکون میده

𝑰𝑵𝑪𝑶𝑵𝑻𝑹𝑨𝑹𝑺𝑰 𝑫𝑰 𝑵𝑼𝑶𝑽𝑶  Where stories live. Discover now