Red Alpha 17

145 48 9
                                    


-جونگین هنوز امنه؟
بکهیون پرسید و وقتی تایید آلفای قهوه ای رو گرفت با کمترین صدای ممکن پنجره اتاق کار کلبه سونگ گیو رو بالا داد و با نگاه دوباره ای به جونگین آروم داخل خزید و زیر لب از دردی که توی پاش پیچید نالید لعنتی کدوم احمقی پنجره رو انقدر بالا ساخته بود آخه ،پنجره اتاق خودش بهترین پنجره دنیا واسه فرار و ورود مخفیانه بود.
چند ثانیه دم پنجره ایستاد و گوش هاش رو تیز کرد تا هیچ صدایی رو از دست نده ،سر و صدای گریه از طبقه پایین و حرف های بچه خر کن هیونگ هاش که با عجز از توله دردسر سازشون میخواستن آروم بشه یکم خیالش رو راحت کرد اما اینکه عطر نعنایی سونگ گیو توی اتاق کمرنگ شده بود یه جور زنگ هشدار بود که باید سریعتر تا قبل از اومدن صاحب اتاق جیم بزنه ،چون گیو هیونگ زیاد اهل بیکار بودن نبود.
بکهیون به فضای اتاق کار آلفای نعنایی نگاه کرد و برعکس تصورش اونجا یه دخمه ترسناک نبود دفعه های قبل فقط توی اتاق خواب مهمون رو دیده بود و هیچوقت اجازه نداشت وارد اتاق کار آلفای بدجنس بشه و حالا میفهمید چرا.
روی میز نزدیک پنجره پر از نوشته ها و کتاب های قدیمی بود و انگار هیونگش داشت راجع به یه سری اسلحه تحقیق میکرد که خب بکهیون زیاد ازشون سر در نمیاورد پس بهشون اهمیتی هم نداد.
فضای اتاق برعکس بیرون گرمای مطبوعی داشت و صدای ترق و تروق شکستن چوب های درحال سوختن باعث میشد بکهیون بیخیال همه چیز بخواد فقط یه بالشت پیدا کنه و روبروی شومینه برای کل پاییز بخوابه‌.
اما هدف مهم تر توی یه کمد دیواری با درهای شیشه ای براش دلبری میکرد پس روی نوک پنجه و طوری که کفپوش ها نقشش رو به فاک ندن جلو رفت و درهایی که امیدوار بود قفل نباشن رو کشید و لبخند خرذوقی از قفل نبودنشون زد شیشه های جور واجور و رنگارنگ اونجا داشتن خودنمایی میکردن و بکهیون واقعا نمیتونست مقاومت کنه.
شراب سیب ،شراب انگور ،شراب گل و.... شیشه های بزرگ و کوچیک بهش چشمک میزدن و بکهیون واقعا نمیدونست دلش میخواد کدوم یکی از اونا رو کش بره ،به هرحال سونگ گیو الکی لاف نمیزد و کلی شراب بی نظیر داشت.
بکهیون قبلا به لطف یه غریبه طعم شراب انگور خیلی مرغوبی رو چشیده بود و حقیقتا زیاد دوسش نداشت تندی و سوزان بودنش توی ذوقش زده بود پس تردید رو کنار گذاشت و بعد از چک کردن چوب پنبه شیشه و مطمئن شدن از سفت بودنش اونو توی کوله پشتیش انداخت.دلش میخواست غنیمت بیشتری برداره اما مطمئنن لو میرفت به هرحال سونگ گیو هیونگ بزرگترین کمد شراب کل پک رو بعد از پدرش داشت و گم شدن یکیش مشکوکش نمیکرد اما دوتا !اون دیگه ریسک بود ،پس واسه الان به همین یکی راضی میشد بعدا هم میتونست دوباره به این اتاق سر بزنه.
بکهیون دوباره بی صدا در کمد رو بست و با حسرت به شیشه خوش تراش و زیبای ویسکی خیره شد از اون لعنتی فقط یکی بود و بکهیون دلش نمیخواست با برداشتنش شانس دستبرد دوباره به شراب های مربیش رو از دست بده.
پس دوباره بی سر و صدا سمت پنجره رفت و خیلی خوش شانس بود که تمام مدت صدای گریه های سویون باعث شده صدایی نشنون ،با فرود اومدن روی پنجه هاش سریع چکمه هاش رو زیر بغل زد و سمت جونگین که پشت بوته خشکی مخفی شده بود دوید‌.
-لعنت بهت چرا انقدر طولش دادی؟!.
جونگین با رسیدن بکهیون بهش اطراف رو چک کرد و بعد پس گردنی نثار پسر کوچیکتر که مشغول پوشیدن چکمه هاش بود کرد.
-یاااا چته ،چرا میزنی؟
بک غر زد اما با گرفته شدن دستش دنبال جونگین سمت انبار کشیده شد.
-حقته قرمزی ،فکر کردم هیونگ گیرت انداخته‌.
بکهیون چشم غره ای به شونه های پهن آلفای سیاه رفت اون عوضی همیشه قرمزی صداش میزد واین یه جورایی بانمک بود برخلاف وجهه ای که بکهیون سعی میکرد از خودش نشون بده.
-اگه گیرم انداخته بود چراغ اتاقش رو روشن میکرد اما کل طبقه خاموش و تاریک بود عقل کل سویون کل خونه رو گذاشته بود روی سرش و هیونگا عملا داشتن توی گریه همراهیش میکردن پس کسی حتی صدام رو هم نشنید.
بکهیون حلقه گل دور گردنش رو که بشدت عطر شیرینی داشتن و روی مخش رژه میرفتن با حرص توی بوته های نزدیک انبار انداخت ،طبق گفته های کتاب هایی کیونگسو ترکیب اون گلا میتونست دماغ گرگ ها رو گیج کنه و عطر هیجان زده ی رز وحشی بک رو بپوشونه.
-خب که چی من ترسیده بودم و نگرانت بودم.
جونگین حق به جانب گفت و با باز کردن در انبار اجازه داد بکهیون اول داخل بره و خودش با چک کردن اطراف در رو پشت سرشون بست و سمت جایی که کیونگ اماده کرده بود دوید.
کیونگ با علف های خشک یه کفپوش گرم درست کرده بود و روش رو با پتو پوشونده بود و توی یه بشقاب چوبی هر تنقلاتی که تونسته بود جور کنه رو کنار هم گذاشته بود.

Red Alpha 🐺🌙Where stories live. Discover now