part 06 📚📖📔

42 12 27
                                    

Recommend song for this part: playdate cbx

سهون لبخندی از روی رضایت زد
_سهونی همیشه میدونه چجوری دل خرگوش برفیشو ببره

+این فقط تویی که بعد از اینهمه وقت قرار گذاشتن هنوزم همیشه دلبری میکنی اوه سهون! راستی بعد از غذا خوردن چیکار کنیم هونا تو ایده‌ای داری؟

_اومممم منم داشتم فکر میکردم ولی ندارم.

+خب پس اون موقع نظرت چیه با هم کتاب بخونیم؟

_کتاب؟ باشه!

بعد از خوردن غذا و شستن ظرفا سوهو به سمت قفسه‌ی کتاباش رفت. اکثرا اون کتاب هارو خونده بود و البته که بیشترشونو همراه با سهونی خونده بود.

یکی از سرگرمی‌هاشون بود، اینکه با هم کتاب بخونن.

نگاهی به پایین‌ترین قفسه انداخت و چشمش افتاد به کتابی که تازه خریده بود.

•لازم نیست برای همه خوب باشی•

این یکی از کتابایی بود که بکهیون توی ولاگش خونده بود و سوهو به خاطر موضوع جالبش اونو خریده بود ولی فرصت خوندنشو پیدا نکرده بود.

کمی خم شد و اونو از قفسه بیرون کشید و وقتی برگشت که بره سهون رو روبه‌روی خودش دید

+یا سهونا چرا اینجا وایستادی ترسیدم. بیا بریم اینو بخونیم

_منتظر بودم بیای دیدم نیومدی برای همین خودم اومدم اوه بالاخره انتخاب کردی؟

اسمش اشناست این همونه که بکهیون هیونگ تو ولاگش خوند؟

+اره نکنه قبلا خوندیش تنهایی؟؟

_نه نخوندمش بیا بریم الان با هم بخونیمش بعد دستای سوهو رو قفل دستای خودش کرد و به طرف کاناپه کشوندش

سهون رو کاناپه نشسته بود و سوهو هم رو پاهای اون نشسته بود و دستای سهون دور شکم سوهو قفل شده و محکم بغلش کرده بود. کتاب دست سوهو بود و با هم کتاب رو میخوندن

همونطور که سوهو داشت تیکه پرتقالی رو از ظرف کناریش برمیداشت و میزاشت دهنش گفت

+کتاب باحالیه کاش زودتر میخوندیمش

_اوهوم عزبزم هر وقت خوندی بزن صفحه بعد

سوهو سری تکان داد و یه تیکه از پرتقال رو گذاشت دهن سهون

حدود یک ساعت و نیم بود که توی همین حالت داشتن کتاب میخوندن

_میونا پاهام درد گرفت نظرت چیه کنارم روی کاناپه بشینی

سوهو سرشو به طرف سهون چرخوند

+ سهونا باید زودتر میگفتی،میانه

و از روی پاهای سهون پا شد و کنارش نشست
سهون دستشو توی موهای نرم سوهو فرو کرد و اونارو نوازش کرد

_میگم...نظرت چیه بقیه‌شو بعدا بخونیم؟؟

+اوهوم موافقم منم منتظر بودم تا همینو بگی

بعد کتاب رو بست و روی میز گذاشت

سهون روی کاناپه دراز کشید و سرشو روی پاهای جونمیون گذاشت.

+اومو سهونی من خوابش میاد؟

بعد دستشو روی گونه‌ی سهون گذاشت و اروم اونو نوازش کرد و لبخندی به صورت خواب‌الود سهون زد.

_اوهوم خوابم میاد بیا بریم بخوابیم میونا

سوهو سری تکان داد و نگاهی به ساعت انداخت

⏰:4:33

دستشو زیر سر سهون گذاشت و بلندش کرد

+پاشو بریم تو اتاق بخوابیم

_باشه پرنس بانی





سوهو اروم چشماشو باز کرد. یکم پیش تو اتاق توی بغل هم به خواب رفته بودن
لبخندی به سهون که وقتی خواب بود صورتش خیلی معصوم به نظر میرسید زد و اروم بدون اینکه اونو بیدار کنه بلند شد و گوشیشو برداشت

⏰:6:48

خواست از اتاق بره بیرون که سهون صداش زد
_میونا
+سهونا بیدار شدی
_اره

از روی تخت بلند شد و به طرف سوهو اومد و بغلش کرد

+یا هونا تا همین دقیقه پیش تو بغل هم بودیم دیگه

_من میخوام 24/7 به دوست پسرم بچسبم و بغلش کنم نمیشه؟

سوهو لبخند گرمی زد
+میشه

بعد از شنیدن تاییدیه میونیش، اونو بیشتر تو بغلش فشرد به طوری که سوهو داشت توی بغلش حل میشد

+سهونا
_هوم؟

+به نظرت اگه فردا چانیول یا کای نیان
_میتونیم تا یه مدت سوژه‌ش کنیم و اذیتشون کنیم

+هی سهون چرا میخوای هیونگاتو اذیت کنی

_چون میونی من رو اذیت میکنن و تو هم چیزی نمیگی برای همین دوست پسرت انتقامتو میگیره

سوهو با دیدن چهره و لحن جدی سهون خندش گرفت

_میونا چرا میخندی من جدیم

+اینکه میگی انتقام... اذیت کردناشون فقط دست انداختن و شوخیه هونا چرا جدی میشی

_چون خرگوش منو دست انداختن

+آیگو چقدر خوشحالم که تو رو کنار خودم دارم هونا
_من خیلی بیشتر خوشحالم که تو مال منی...میونی

خب بچه‌ها این پارتم تموم شد✨🐇
امیدوارم دوسش داشته باشین و اگه نظری انتقادی پیشنهادی دارین توی کامنتا بنویسین
ممنونم از اینکه تا اینجا همراه من بودین🐰🐥
فکر کنم این فیک از اون چیزی که فکر میکردم طولانی تر بشه😅
در هر حال خوشحال میشم حمایتم کنین🥺🌷

behind of the love shot dance practice behind🍷🥀Where stories live. Discover now