part 2: دیدار

83 27 18
                                    

Jin pov
همینجوری به هم خیره بودیم دنیا کی انقدر کوچیک شده بود که من بتونم تهیونگ رو اینجا توی پاریس ببینم
انگار کافه خالی بود فقط ما اونجا بودیم حضور هیچکس حس نمیشد دلم میخواست بغلش کنم بوش کنم ببینم بوی ادکل کیم تهیونگ چقدر خاصه دیگه نمیتونستم تحمل کنم باید باهاش حرف بزنم اما دلم نمیخواد شبیه فن ها مزاحمی بشم که میریزن سرشون و اوغاتشونو خراب میکنن پس جین ریلکس باش فقط سفارش هارو بگیر و ببر اشپزخونه تو میتونی پسر
با پاهای فوق العاده لرزون و صد البته تابلو رفتم سمتشون
+چ چ چ چی میل دارید
خاک بر سرت جین لکنت اخه تاحالا با لکنت حرف زدی که الان میزنی
_کیوت
صدای بمش میتونست قشنگ ترین لالایی برای خوابیدن باشه اون خداست ؟ ککککچا
قطعا نه اما توی دنیای کوچكیک سوکجین تهیونگ خدا بود
لبخند کوتاهی به حرفش زدم به زمین نگاه میکردم اصلا توانایی نگاه کردن بهش رو نداشتم اونم از این فاصله
_جین مگه ما رو زمینیم ؟
+متاسفم
زیباست ....
سفارش هاشون رو گرفتم و خودمو رسوندم اشپزخونه همونجا موندم که دیدم صدای جمعی از دختر ها و پسر ها میاد رفتم بیرون که دیدم همشون دور میزن اونا جمع شدن و مدام اسمشون رو صدا میکنن و فلش دوربین هاشون شبیه یه جور انرژی برق زیاد بود منظورم از فن های مزاحم دقیقا همین ها بودن فن هایی که یاد نگرفتن آیدلشون رو تنها بزارن دیدم همشون بلند شدن و فوری کافه رو ترک کردن
اینم شانس من بود فقط چند دقیقه مرد رویاهام رو دیدم اما همون چند دقیقه ام نصیب هر کسی نمیشه به مسئول سفارش هامون گفتم سفارش هاشون رو حاضر نکنه
کافه خالی شده بود ساعت از نیمه شب گذشته بود در هارو بستم و به اتاقم رفتم گودی کمرم درد میکرد وقتی خودم رو به تخت میچسوبوندم این درد اوج میگرفت به پهلو خوابیدم درست رو به روی عکس اون مرد رویایی حس میکنم اون شاهزاده با اسب سفیدش که تو قصه های بچگی برامون تعریف میشد همون تهیونگ باشه همونی که میاد دستت رو میگیره و میبرتت به یه جای دور شاید بهشت خوشبحال اونی دختری که تهیونگ شاهزادش باشه
میدونم
اگه اون شاهزاده یه زندگی باشه فرشته هم میشه هیچ وقت نمیزاره عشقش ناراحت بشه
به عکسش لبخند زدم جوری که انگار اینجا بود
+شب بخیر شاهزاده لطفا خوب بخواب
Taehyung pov
روی تخت دراز کشیده بودم پاهام درد میکرد زیاد دوییده بودیم بوگوم و جیمین احتمالا الان بیهوش بودن
به پسر توی کافه فکر میکردم لبخندم تا بنا گوش باز میشد وقتی دیدمش یه حس عجیبی توم بزرگ شد من با پسرای زیبایی رابطه داشتم اما اون کوچولو متفاوت بود بدون کوچیک ترین کاری فقط با اون نگاه پر از حرفش تونست منو خراب کنه دلم میخواست بیشتر ببینمش اما فنا فشار زیادی بهمون آوردن نشد بمونیم چقدر دلم میخواد ببینمش بزارمش تو چمدونم با خودم ببرمش
میبینمش یه روز شاید فردا ....

نفس میکشم به هوای تو دلم میره من برای تو
Writer pov
پسرک خواننده که الان بخاطر پوشوندن زیاد خودش شبیه سارق ها شده بود خودش رو دوباره جلوی اون کافه قدیمی دید ساعت از نیمه شب گذشته بود این بهترین زمان برای دیدن پسرک بود اما چرا اومده بود اینجا میخواست به جین چی بگه
+هی سلام خوبی دیشب نشد اشنا بشیم
نه نه این خوب نیست
+هی سلام شنیدم اینجا قهوه هاش معروفه
نه نه 
پسرک خواننده نزدیک به نیم ساعت داشت تمرین میکرد که جین رو دید چی باید بهش بگه و در آخر بدون پیدا کردن حرف مناسب وارد کافه شد هیچ کس اونجا نبود صدای زنگوله کوچک زنگ زده بالای در به جین فهموند که کسی وارد کافه شده و به فرانسوی گفت کافه تعطیل شده اما با نشنیدن صدایی از اشپزخونه بیرون زد با اون چشمای سرد و اون چهره دلنشین روبه رو شد
_میتونم بشینم؟
از نظر پسرک گارسون اگه همین الان شهاب سنگ میخورد جلوی در کافه‌ باورش راحت تر از دیدن تهیونگ اونم تو این ساعت بود
پسرک خواننده که از پوشیده بودن پنجره ها مطمئن شده بود ماسک و کلاهش رو برداشت و روی صندلی کنج کافه نشست جین وسط کافه ایستاده بود و بدون گفتن هیچ حرفی به تهیونگ خیره بود 
_نمیخوای حرفی بزنی؟
+من خب من شما اینجا معذرت میخوام
تهیونگ از کیوت بودن پسرک ریز جثه مقابلش خنده ی کوچکی کرد
_دقیقا از چی معذرت میخوای؟
+من خب نمیدونم
_یه قهوه بهم بدهکاری نمیخوای بدی بهم؟
جین تعظیم های متعدد و کمر خورد کنی کرد و به سمت آشپزخونه هجوم برد
+این خوابه؟
نیشگون محکم از دستش گرفت و فهمید نه بیداره و تهیونگ هم اون طرف توی سالن نشسته
سمت دستگاه قهوه سازش رفت و روشنش کرد ماگ فنجون های کلاسیک قهوه رو زیرشون گذاشت تا پر بشن
_آمادست؟
پسرک با ترس برگشت و اون مرد رو در چند سانتی متری خودش دید  نگاهی به تفاوت قدیشون کرد اونقدر زیاد نبود اما تهیونگ بلندتر بود
_آره الان میارم
تهیونک نزدیک جین رفت و دست انداخت دور کمر پسرک که مصادف شد با هول کردن جین و خالی شدن یکی از فنجون های قهوه روی بالا تنه مرد خواننده
چیزی شنیده نمیشد جز صدای داد مرد جین سریع لباسش رو در اورد و بطری اب خنک توی یخچال رو دراورد وتمامش رو روی تهیونگ ریخت داد های پسر تموم شد حسه خنکی گرفته بود به خودش نگاه کرد فقط قرمز شده بود و شانس اورده بود جای دیگه نریخت
+من الان الان کیم تهیونگ رو سوزوندم
_بله شما سوزوندی
پسرک به خودش اومد و بیشتر متوجه اوضاعی که توش قرار داشت شد و شروع به معذرت خواهی های پشت سرهم کرد
+هی آروم باش من خوبم فقط خونت کجاست من به خوله و لباس نیاز دارم
پسرک با به یاد اوردن بی خانمانیش لبخند حاوی ناراحتی زد
_من خونه ندارم همینجا میمونم با من بیاید اتاقم بهتون لباس میدم
تهیونگ چیزی نگفت و همراهش رفت جین یادش رفته اتاقش پر از عکسای مرد خواننده و باقی اعضای گروهشه وقتی یادش افتاد که دیر شده بود تهیونگ در حالی که سعی داشت نخنده زمین رو نگاه میکرد
_انگار یه نفر خیلی طرفدار من و گروهمه
پسرک نمیدوست باید تایید کنه یا چی یا بگه عاشقتم مرد
+خب من اره اما اینا ماله گارسون قبلیه
_اها اتاق قشنگی داری
+ممنون
جین چمدونش رو گشت و یه تیشرت اور سایز در اورد خواست برگرده که گوشش خورد به مکالمه تهیونگ که انگار داشت به بوگوم میگفت دیرتر بیاد دنبالش
پسرک با خودش فکر میکرد تهیونگ میخواد بیشتر اینجا بمونه لبخند بزرگی به صورتش نشست و برگشت سمتش تیشرت رو همراه یک حوله کوچیک صورتی به مرد داد
_ممنون
پسرک الان چشمش افتاد تهیونگ جلوش لخت بود با خودش فکر کرد چند درصد از فنا بالا تنه لختش رو دیده بودن جین چقدر خوش شانس بوده که دیدن این صحنه نصیبش شده
+من میرم قهوه درست کنم شمام لباس پوشیدید بیاید پایین
پسرک خودش رو تو اشپزخونه انداخت کفش خیس شده بود از اب و قطره های ریز و درشت قهوه دستگاه قهوه ساز رو روشن کرد و فنجان هارو دوباره گذاشت زیرش و تو فاصله پر شدن فنجان ها پسرک طی رو برداشت و زمین رو تمیز کرد بطریش رو دوباره آب کرد و گذاشت تو یخچال فنجان هارو داخل سینیش گذاشت و سمت سالن رفت صدای رعد و برق میومد و این یعنی اگه جین پرده ها رو بکشه با پنجره خیس از بارون مواجه میشه سینی رو روی میز گذاشت و پرده رو کشید پنجره رو کمی باز کرد بوی بارون صدای قطره های اب که با زمین برخورد میکردن شبیه یه لالایی برای بچه بود
_بارون رو دوست داری ؟
صدای دیپ مرد به گوشش خورد و به سمتش برگشت اون لباس واقعا بهش میومد موهای خیس نم گرفته شدش بیشتر شبیه یک تندیس زنده بود تا آدم
+آره خیلی ارامشبخشه
تهیونگ کنار جین روی صندلی نشست و فنجان گرم قهوش رو توی دستاش گرفت
_خب بیا باهم حرف بزنیم از خودت بگو
تمام سوال ها حرف ها رفتار های مرد خواننده براش عجیب بود اصلا همین که اون این ساعت با جین بود هم عجیب تر بود با خودش فکر میکرد چی باعث شده کیم تهیونگ به دیدن یه پسر گارسون که داره برای رویاش میجنگه بیاد چی اونو کشونده اونجا
+خب اسم من کیم سوکجینه منو صدا میکنن جین 17 سالمه اهل بوسانم اما تو بچگی با خانوادم مهاجرت کردیم فرانسه تو بزیه زندگی میکردیم تا اینکه من اونارو از دست دادم تصادف کردن رفتم یتیم خونه و چند وقت پیش از اونجا فرار کردم اومدم پاریس که بالرین بشم و رو صحنه گارنیه اجرا کنم
ببخشید من وقتی میوفتم رو دور حرف همش حرف میزنم حس میکنم الان خیلی حرف زدم
Taehyung pov
به خاطر حرفاش داشت ازم معذرت خواهی میکرد چقدر موجود شیرینی بود اما این همه سختی برای یک پسر 17 ساله خیلی بی انصافیه اون لایق یه زندگی قشنگه اون باید ارزوش رو دنبال میکرد
_نه زیاد حرف نزدی ممنون که از خودت گفتی برام
منم اهل دگو ام زندگی خوبی نداشتیم شغل خانوادگیمون کشاورزی بود فکر میکردم باید کار خانوادگیمو رو ادامه بدم اما شانس بهم رو کرد و با بنگتن دبیو کردم ما شیش تا خیلی چیزارو گذروندیم باهم
+خیلی سخت بوده
_آره بگذریم دوست دختر داری؟
+نه خب من دوست نداشتم
_گی؟
+اره
_دوست پسر چی؟
+نه
_ممنون که سینگلی
این جمله رو توی دلم گفتم خیلی زود بود برای این حرفا و من نمیدونم واکنش جین چی میتونست باشه
_تاحالا گارنیه رو دیدی؟
+نه فقط تو عکس دیدم
_من خیلی اونجا رفتم وقتی واردش میشی انگار وارد دهه 70 شدی
+پس باید خیلی خاص باشه
صدای زنگ موبایل تهیونگ بلند شد بوگوم بود اومده بود دنبالش
_جین من باید برم اما شمارت رو روی گوشیم سیو کن
رنگ به رنگ شد هول شده بود اره خب منم جاش بودم همینجوری میشدم
+چرا؟
_میخوام باهات در ارتباط باشم جین
شمارش رو توی گوشیم سیو کرد لباس هام رو پوشیدم نتونستم تحمل کردم و بوسه ای روی گونش گذاشتم نمیدونم چرا اینکارو کردم اما اون لحظه دلم میخواست اونقدر لب هاش رو ببوسم تا کبود بشه اما به همون بوسه از گونه بسنده کردم با همینم داشت از خجالت آب میشد
_خداحافظ جین به زودی میبینمت
+خداحافظ
از کافه بیرون زدم و رفتیم خونه با فکر بهش لبخند از روی لبام پاک نمیشد دوست داشتم این پسر برای من باشه تا اخر عمر باهاش زندگی کنم و تا آخر عمر بپرستمش
Jim pov
بوسه ای که روی گونم گذاشت تا عمق وجودم رو داغ کرده بود الان مطمئن شدم من عاشق این مردم ولی کاش یه جای دیگه توی موقعیت دیگه ای هم رو میدیدم نه اینجوری که من یه گارسون بی خانواده و خونه باشم و اون یه ستاره جهانی به عکسش خیره بودم
+کیم تهیونگ داری با من چیکار میکنی
نکنه همه اینا اصلا خواب باشه یهو بیدار بشم و ببینم اون هیچوقت اینجا نبوده اگه خوابه دوست دارم تا اخر عمرم بیدار نشم
صبح شده بود داشتم سفارش مشتری ها رو جمع میکردم که صدای نوتیف گوشیم بلند شد شماره ناشناس بود پیامش رو باز کردم متن پیام :
ساعت 12 بیا جلوی برج ایفل منتظرتم عزیزم
تهیونگ
بهم گفته بود منتظرتم عزیزم؟
واقعا هیچکدوم از اینا باورم نمیشد کیم تهیونگ بزرگ که هم پسرا هم دخترا ارزوشون رو داشتن به من میگفت عزیزم و آخر شب میاد دیدنم الان باید از خوشحالی جیغ بزنم یا خود زنی
بهترین لباسی که داشتم رو پوشیدم در کافه رو قفل کردم و رفتم سمت برج
کاپل های مختلفی دیده میشدن و بسیار زیبا بودن خیلی قشنگه که یه نفر مال تو باشه تو مال یه نفر باشی و برای هم زندگی کنید
یه نفر دستم رو گرفت برگشتم سمتش ترسیدم بیشتر شبیه شبه بود تا انسان
+ش ش ش شما
_هیش تهیونگم
بدون گفتن حرفی دستم رو گرفت منو کشید برد بی صدا دنبالش رفتم که توقف کرد باورم نمیشد من جلوی گارنیه وایساده بودم بیشتر شبیه رویا بود
+اینجا که وای اینجا
_اره زودباش بریم داخل
دستمو کشید برد داخل هیچکس اونجا نبود جز ما باورم نمیشد
+چرا اینجا خالیه
_یکم گرون تموم شد اما اینجا رو برای دوساعت خالی کردم
Writer pov
پسرک باز هم از دستش نیشگونی گرفت واقعا هیچکدوم نمیتونست واقعی باشه اینکه برای اولین بار تو رویایی ترین مکان زندگیش با رویایی ترین ادم زندگیش باشه جز محالاتش بود اما حالا این اتفاق افتاده بود .......

.
.
.
سلام دوباره خب من قرار شد زود تر آپ کنم اما به یه سری دلایل نشد امیدوارم دوست داشته باشید
و اینکه بچه ها داستان به این که اونا تو یه نگاه عاشق هم میشن و به هم میرسن نیست اتفاقایی میوفته که احتمالا من به خاطرش ازتون فحش بخورم 😂
لطفا بهش عشق بدید کامنت یادتون نره
ببخشید اگه بد بود این پارت و البته قلم من :)
یه سوال من ندیدم کسی عکس خودشو بزاره پروفایلش بد نیست من گذاشتم ؟ 🙂😂

سلام دوباره خب من قرار شد زود تر آپ کنم اما به یه سری دلایل نشد امیدوارم دوست داشته باشیدو اینکه بچه ها داستان به این که اونا تو یه نگاه عاشق هم میشن و به هم میرسن نیست اتفاقایی میوفته که احتمالا من به خاطرش ازتون فحش بخورم 😂لطفا بهش عشق بدید کام...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

استایل جین
ویژوالش :)))))

استایل جینویژوالش :)))))

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

استایل تیونگ :)

پوستر تهیونگ تو اتاق جینبچه حق داشت دیگه :)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پوستر تهیونگ تو اتاق جین
بچه حق داشت دیگه :)

until i found you Where stories live. Discover now