پارت ۱

38 11 16
                                    

از میون ازدحام جمعیتی که دم فرودگاه بود با کمک بادیگاردا و با هر مصیبتی بود خودشو به ماشین ون دم در فرودگاه رسوند
از وقتی دومین آلبومش ریلیز شد محبوبیت زیادی بین مردم پیدا کرده بود وطرفدارش هم بیشتر شده بود،حس میکرد بعد از تحمل این همه فشار و سختی و حتی آسیبهای جسمی و روحی که دیده بود بالاخره نتیجه دلخواهش رو بدست آورده و با همین حس، لبخند رضایت بخشی روی لباش نشست و به جمعیتی که پلاکارتها اسمشو توی دستشون گرفته بودن و از هیجان جیغ میکشیدن و تکون میدادن با عشق نگاه میکرد.
بعد از چندسال تجربه به درجه ایی رسیده بود که همین صدای جیغ طرفداراش براش الهامبخش شده بود و مثل یه ملودی زیبا توی گوشش پخش میشد
همونطور که غرق نگاه پر از عشق به طرفداراش بود صدای راننده اونو از جاش پروند:

-آقای بیون منیجرتون اقای کیم مینسوک گفتن شمارو به خوابگاه برسونم و اونجا استراحت کنید که بعد از استراحتتون مجبور نشید مسیر طولانی تا کمپانی طی کنید
بکهیون سری به نشونه تایید تکون داد و با یه لبخندی که هنوز روی لباش بود باشه ایی گفت.
بعد از اینکه توی خوابگاه دوش گرفت و استراحت کرد منیجرش بهش پیام داد که ساعت ۶:۱۵ عصر یه جلسه قراره توی کمپانی برگذار بشه که ظاهرا قراره یه آهنگساز جدید بهشون معرفی بشه
بکهیون خیلی هیجانی شد با اینکه تایم کمی از ریلیز آلبومش میگذشت اما اعتقادی به استراحت طولانی نداشت و میخواست برای البوم بعدی که برنامه سال بعدش بود از الان شروع به کار کنه و خیلی کنجکاو اهنگساز جدید شده بود

بعد از چند دقیقه با یه تیپ سرتا پا مشکی که با رنگ سیلور موهاش ترکیب فوق العاده ایی ساخته بود سوار اسانسور شد چند ثانیه بعد قبل اینکه اسانسور به پارکینگ برسه طبقه ۴ ایستاد بکهیون برای اینکه شناخته نشه کلاهی که سرش بود رو پایین تر کشید بلافاصله بعداز باز شدن در یک پسر قد بلند که داشت با گوشیش صحبت میکرد وارد اسانسور شد بکهیون بدون اینکه نگاهی به چهره مرد کناریش کنه سرشو پایین گرفت و به زمین خیره شد اما یهو گوشش تیز شد و‌کنجکاو مکالمه شخصی که کنارش ایستاده بود شد

-باشه بذار برسم اونجا ببینم چه خبره،دارم میرم دیگه،باشه سعی میکنم ازش یواشکی عکس بگیرم و بلافاصله برات بفرستم احتمالا کمپانی شلوغه شرایط سخت تره ولی سعیمو میکنم خدافظ
اون شخص بعد از قطع کردن گوشیش نگاهی به پسر کناریش انداخت که سرش پایین بود و چهرش مشخص نبود شونه ایی بالا انداخت و از اسانسور بیرون رفت
بکهیون که تموم مدت نفسش رو حبس کرده بود که مبادا این شخصی که کنارشه خبرنگاری چیزی باشه و شناخته باشدش نفسشو بیرون داد و به جای خالی اون شخص نگاه کرد و به سمت پارکینگ راه افتاد
از خوابگاه تا کمپانی کمتر از ۱۰ دقیقه بود به محض رسیدن به کمپانی سیلی از بادیگاردا و خبرنگارا دورش حلقه زدن نمیدونست چی تو مغز رئیس کمپانی میگذشت که نذاشته بود از در پشتی وارد بشن!بعد از کلی تحمل فشاری که از ازدحام جمعیت روش بود موفق شد بالاخره وارد ساختمون بشه به لطف ازدحام جمعیت جلسه اش دیر شده بود
نفس نفس زنان در اتاق جلسه رو باز کرد همه افراد مهم و تیمش با وارد شدن بکهیون به اتاق سرشون به سمتش چرخید
اقای کیم جونمیون که رئیس کمپانی بود با دیدن بکهیون لبخندی زد و گفت: بالاخره ستاره امون رسید و به بکهیون اشاره داد که بشینه

Your voice* صدای توWhere stories live. Discover now