قسمت دوم «این سناریو خیلی عجیبه»

22 11 3
                                    


رییس کل یک شرکت، پسرجذاب و دوست داشتنی را ملاقات میکنه. زیبایی این پسر باعث حسادت دختران میشه. چشمان درشت و لب های براقی داره و شخصیتی ساده و لطیف. یک دوست مؤنث بدجنس هم اطرافش دیده میشه.

به گریه علاقه داره مخصوصاً زمانی که این رییس کل خودش را به او تحمیل میکنه. او داد میزنه «نه، نه، نه» اما رییس را پس نمیزنه و سپس به دلیل از دست دادن باکرگی اش گریه میکنه. اما اصلا جای نگرانی نیست! چرا که او رییس کل را می بخشه.

اها! این عشقه! فکر کنم

....

این عشق مزخرفه

شیائو یوآن در دلش فریاد زد «من میتونم یه دختر جوان از خیابان انتخاب کنم که صد برابر بهتراز تو باشه! کسی که مشکلی ایجاد نکنه و همیشه هم در حال گریه کردن نباشه.»

شیائو یوان گمان میکرد، حتی اگر همجنسگرا هم می بود، روبه رو شدن با چنین پسر باتمی باعث میشد دوباره از دختر خوشش بیاید.

خانواده شیائو متوجه این قضیه شدند،
صبر کن، یه چیزی درست نیست، چرا توحتی از تیپ ایده ال باتم رییس مستبد خوشت نمیاد؟

ممکنه که !!!

اوه، نه

خود شیائو یوآن یک باتم باشه!

خانواده شیائو احساس افسرگی و نابودی کرد و حس کردند که به مصیبت دچار شدند. این مسئله چیزی فرا تراز شعار خانوادگی بود.

اما باز هم مهم نبود. از آنجایی که شیائو یوآن نمیتوانست مسیر یک رییس مستبد را بپیماید خانواده او تصمیم گرفتند که می توانند با تبدیل کردن او به یک رییس کل فریبنده باتم این مسئله را حل کنند.

مثلاً یک رییس مافیا مستبد اما مهربان و صادق را ملاقات کند کسی که همه جا هاله سکسی منتشر میکند.

وقتی شیائو یوآن آن روز از محل کارش خارج شد متوجه شد که کسی ماشینش را خراب کرده و بعد نوشته داخل کاغذی را دید که روی در ماشین چسبانده شده بود و از او خواسته بود برای جبران خسارت به او زنگ بزند.

شیائو یوآن به شماره اون مرد زنگ زد تا بهش بگه که مشکلی نداره و نیازی نیست جبران خسارت کند.

مرد نیشخندی زد و گفت «تو اصلا میدونی من کی هستم؟»

شیائو یوان «...»

برام مهم نیست کدوم خری هستی!! چرا رو ماشین یه نفر خش انداختی؟ انقدر سخته که فقط معذرت بخوای؟

یه لحظه وایسا، این جملات دقیقاً شبیه نقل قول های یک رییس کل مستبده.

وقتی فرد پشت خط دید که شیائویوآن ساکت شده خندید و اسمش را گفت.

مشخص شد که یک رییس مافیا واقعی است، کسی که فقط اشاره به اسمش باعث رعب و وحشت دیگران میشد. او از شیائو یوآن خواست که به ملاقاتش برود و همچنین گفت میتواند هر چقدر که بخواهد پرداخت کند.

از آنجاییکه شیائو یوآن خودش توانایی تبدیل شدن به یک رییس مستبد را نداشت، فکر کرد بد نیست به ملاقات این رییس مافیا برود و ببیند که یک رییس مستبد واقعی چگونه است.

شیائو یوآن این رییس مافیا را ملاقات کرد گرچه خیلی زود متوجه شد که او یک فرد بیمار است.

چرا که مرد به هیچ عنوان درمورد جبران خسارت صحبت نکرد. اصلا صحبت نکرد و گفت میخواهد شیائو یوان را زندانی کند.

شیائو یوان گفت که سادو مازوخیزم نیست و اهل سکس خشن هم نیست.

رییس مافیا بهش گفت که مشکلی ندارد «من بدنت را با بازی بردگی، زندانی کردنت وچیزای عجیب و غریب دیگه تغییر میدم. کاری میکنم هر روز تقاضای نیاز جنسی بکنی تا جایی که مطیع من بشی. در نهایت عاشق هم میشیم. سعی میکنیم همدیگر رو بکشیم و باهم بودنمان پیچیده میشه و تا ابد در این رابطه سادیسمی گیر میوفتیم.»

هممممم

الهام بخش به نظر میرسید اما شیائو یوآن باز هم فکر میکرد این مرد مشکل جدی دارد, با این وجود او از سندرم استکهلم رنج نمیبرد.

این رییس مافیا خیلی پر مدعا بود. چانه شیائو یوآن را بالا می برد و کمرش را نیشگون میگرفت و جملاتی مثل بستن و زندانی کردن او میگفت.

بعد شیائو یوآن کتک مفصلی به او زد.

هر چی باشه، دفاع شخصی را از وقتی کوچک بود تمرین کرده بود.

شیائو یوآن بعد از کتک کاری بیشترعصبی به نظر می رسید. او در نقشش به عنوان یک رییس مستبد شکست خورده بود و اکنون نقش او به عنوان «رییس باتم فریبنده» نیز موفقیت آمیز نبود.

بیخیال، روابط عاشقانه خیلی خسته کننده هستن بهتره فقط به کارم برسم.

بنابر این شیائو یوآن با پشتکار کار کرد تصمیم گرفت یک شخصیت مثبت در جامعه، یک مرد جوان خوب، عضوعالی حزب سیاسی چینی خودشان باشد و به مردم تا آخر عمرش خدمت کند.

اما در نهایت، به یک بیماری لاعلاج مبتلا شد.

How To Survive As A Villain Where stories live. Discover now