سلام و خوش اومدین به امنژیا :)
این داستان دو بخش داره همونطور که از اسمش معلومه. باهاش همراه باشین و توی بالا و پایینهای بکهیون و چانیول همراهیشون کنین چون فکر میکنم ایدهی جدیدی باشه که جاهای دیگه نخونده باشینش.
این داستان مثل (اکثر) کارهای دیگهی ما ژانر اصلی مافیا رو داره و به طبع خشونت و کارهای غیرقانونی که ما به هیچوجه توی زندگی واقعی تأییدشون نمیکنیم اما فرق اصلیش اینه که امنژیا یکم با این قضیهها سبکتر، طنزتر و "غیرواقعگرایانه"تر برخورد میکنه.
مثل بقیه چیزایی که از ما خوندین این داستان هم یه رول بوده و الان داره فیک میشه، پس خیالتون راحت باشه که داستان تموم شده و قرار نیست نصفه ول بشه.
نوشتن اصلی با هردوی ما (من: Aj و ویتیا) بوده اما فیکی که میخونین به قلم ویتیاست با ادیت من.
اکانت واتپد ویتیا هم @ex_vitia ست و با فالو کردنش خوشحالمون میکنین:)نمیخوام روند داستان رو اسپویل کنم پس فقط میگم مثل همیشه لذت ببرین.
اضافه شده: بچهها این فیکشن هر چپترش از مینیمم ۱۰۰۰ کلمهست تا هزار و دویست سیصدتا. چون خیلی زیاد سوال کردین گفتم اینجا باشه که قبل خوندن بدونین.
-Aj & Vitia
YOU ARE READING
Amnesia: The Last Chapter
Fanfictionفراموشی: بخش آخر ژانر: مافیایی، رمنس، طنز، انگست، اکشن، هپی اند کاپل اصلی: چانبک کاپل فرعی: ؟؟؟ بخش اول : پایان یافته | بخش آخر : در حال آپ روزهای آپ: هر هفته "آدم فقط از کسایی که خیلی دوست داره میتونه متنفر بشه..." بکهیون کوچیکترین پسر یه خانواده...