Part TWO

504 108 26
                                    

نگاه کردنش به پایین اومدنِ پسر روی پله‌ها بیش از حد انتظارش طول کشید. دلیلش رو خودش هم نمی‌دونست گرچه با یکم فشار آوردن به ذهنش درنهایت به این نتیجه رسید که پسر بالای پله‌ها داره مثل سیندرلا پایین و دلیل جلب شدن توجهش هم همینه‌.

بعد از چند لحظه که حسابی برای چانیول کشدار بنظر می‌رسید پسرک یه راست سمت خودش و بیونگ هو اومد.
+ سلام!
بر خلاف بیونگ هو که درحال قرمز شدن بود پسر کوچیکتر با لحن پر انرژی ای سلام داد.

ب. بکهیون گور خودت رو کندی!
مرد بزرگتر شمرده شمرده با لبخندی که فقط برای حفظ ظاهر بود، لب زد. با این‌حال همچنان بنظر نمی اومد پسری که بکهیون صدا زده شده بود ترسیده یا پشیمون باشه. برای چانیول یکم عجیب بود که کسی درمقابل تهدید رئیس خانواده بیون‌ها انقدر ریلکس باشه.

+منم دوست دارم.
پسر با لحن شادش گفت و حتی عجیب‌تر شد وقتی به بیونگ هو چشمک زد ، خب ظاهراً یا اون پسر نمی‌دونست بیون بیونگهو دقیقاً کیه یا پشتش خیلی گرم بود.

چانیول تصمیم گرفت خودش کسی باشه که به سلام اون پسر جواب میده. البته که به شیوه‌ی مخصوص خودش.
-سلام اِلا.
بعد سیندرلا خطاب کردن پسر، یکم از مشروبش خورد و بیونگ‌هو رو نگاه کرد و این بار روبه اون ادامه داد.

-ولی تو استریت بودی.
تموم شدن جمله ی چانیول همزمان شد با خندیدن پسر کوچیکتر و اخم کمرنگ بیونگ هو.

ب. بکهیون پسرمه.
این جمله همونقدر برای چانیول غیر منتظره بود که شنیدن خبر وجود آدم فضایی‌ها.
مشروبی که تازه ازش یکم خورده بود توی گلوش پرید و مرد مجبور شد برای بدست آوردن آرامشش چندبار سرفه کنه.

چانیول بعد رو به بیونگ هو کرد یه ابروش رو بالا برد.
- پسرت؟ بعد الان تصمیم گرفتی معرفیش کنی؟
ب. من همچین تصمیمی نگرفتم.
بیونگ هو با حرص زیرلب گفت.

در سمت مقابلش بیون بکهیون، با همون سرزندگی قبلی ادامه داد.
+بابا درست میگه، من گرفتم.

ب. تو تصمیم گرفتی از صفحه‌ی گیتی ساقط شی بکهیون. این از تصمیمِ تو.
چانیول با نیشخندی کم کم پیداش می‌شد به پسر نگاه کرد.

-به تصمیمت احترام میذارم اِلا ، ولی نباید یه مشورت میگرفتی؟
+مشورت از کی؟
بکهیون یکم سرش رو کج کرد و از مرد غریبه پرسید. اونقدر‌ها هم بزرگتر از خودش یا حداقل برادرش به‌نظر نمی‌رسید، پس چرا انگار یه هاله‌ی تجربه دورش بود؟

ب. الا چه کوفتیه؟ اسمش بکهیونه.
چانیول یکم از مشروبش نوشید و تصمیم گرفت جو رو آروم تر کنه.
-اتفاقیه که افتاده بیون... اگه عصبی شی فقط موهات بیشتر می‌ریزه.

برای چند لحظه پسری بکهیون معرفی شده بود رو آنالیز کرد.
کت و شلوار خوش دوختی که به خوبی تو تنش نشسته بود و موهایی که بر خلاف استایل رسمیش ژل زده نبود و آزادانه رو پیشونیش خودنمایی میکردن، در کل چهره ی دلنشینی داشت نه؟
با صدای پسر که بنظر اونو مخاطب قرار داده بود به خودش اومد.
+اسمت چیه؟

Amnesia: The Last Chapter Where stories live. Discover now