Blue Cold Room [L.S]

دو

صداي دكمه هاي تلفن توي سرم ميپيچه و اعصابم رو بهم ميريزه..

توي سرم يسره دارن با چكش،ميخ ميكوبن!

صداي دكمه هاي تلفن قطع ميشه و بعد صداي بوق بلند ميشه و بعد از چندين ثانيه فرد پشت خط جواب ميده و صداي لويي مياد كه با خوشحالي باهاش حرف ميزنه،همونجوري كه با من قبلنا حرف ميزد و برام ذوق ميكرد..

بدون اينكه بخوام،اشكهاي سوزان روي گونه‌م سرازير ميشه و بعدش نفسم رو بند مياره و باز حمله عصبي به سراغم مياد و من با نااميدي لويي رو صدا ميزنم كه توي سالن با اون پسره حرف ميزنه..

به سختي به تاج چوبي تخت چنگ ميزنم و سعي ميكنم خودم رو نجات بدم..

لويي وارد اتاق ميشه و سريعا كشوي كنار تخت رو باز ميكنه و چندين قرص رو كف دستش ميريزه و همشونو توي دهنم ميذاره و پشت بندش بهم آب ميده و من سعي ميكنم قورتشون بدم و همون بين اسپري آسمم رو پيدا ميكنه..

يه پيس،دوتا پيس و پيس سوم نفسم باز ميشه..

دستش رو پشتم ميكشه:آفرين،نفس بكش هزاي من!..

ميون نفس كشيدنام بهش اخطار ميدم:منو اينجوري صدا نزن!..

خاطره محو ميشه و من حواسم پرت ميشه..

باز پرستار زشته اومد توي اتاق،موهاش رو رنگ كرده بود انگار كه روي سرش يكي خرابكاري كرده باشه و من تا ديدمش زدم زير خنده و اون ناراحت شد،اشكال نداره يادش ميره..

دستش يه ساك مشكي رنگ بود و گذاشتش روي تختم و گفت كه لباسامو بپوشم چون اومدن دنبالم و بالاخره مرخص شدم..

+اوه راستي هري،دكتر ميخواد باهات حرف بزنه،پشت تفلن منتظرته اول جوابش رو بده بعدم بايد قرصات رو بخوري..

از جام بلند ميشم و دمپايي هاي پلاستيكي سفيد رنگم رو كه پايين تختم جفت بود رو پام ميكنم..

_با دكترم حرف ميزنم ولي قرصام رو نميخورم..

از اتاق بيرون ميرم و سمت پله ها ميرم و كلي طول ميشكه تا پنج طبقه رو پايين بيام و به خانومه كه پشت ميز وايساده برسم و تلفن رو بردارم..

_بله دكتر؟

نفس عميقي ميكشه:اوه،بالاخره اومدي هري داشتم نااميد ميشدم..

_چيشده از لويي خبري شده؟!..

+نه از لويي خبري نيست،شنيدم كه پرستارت رو اذيت ميكني و قرصات رو نميخوري..

سرم رو ميخارونم:نه قرصام رو نميخورم،باز پرستار زشته خبرشو بهت داده؟!..

+چرا قرصات رو نميخوري وقتي ميدوني برات خوبه هري؟..

_نميخوام،ميخورم خواب ميبينم بستنم به يه سنگ بزرگ و ميخوان بندازنم توي اقيانوس آرام كه هيچوقت آرام نيست و آرامش نداره؛آرام اسمش خوبه ها ولي نميدونم چرا اقيانوسش انقدر ترسناكه!..