Part SEVEN

411 84 38
                                    

مدتی بود که بکهیون روبه‌روی مرد بزرگتر نشسته بود و صحبت می‌کردن، حالا دیگه مزه‌ی نه‌چندان جالب بلادی‌مری از دهنش رفته بود و حتی از نوشیدن کوکتلش، لذت هم می‌برد.

برای بکهیون مهم نبود مکانی که قرارگذاشتن چقدر پَرت و یا حتی چقدر عجیبه ، به‌نظر اون پسر اینجا بودنش یعنی روی مرد بزرگ‌تر تأثیر لازم رو گذاشته و این موضوع بکهیون رو خوشحال می‌کرد.

چانیول برای جلب دوباره‌ی توجه پسر کوچیک‌تر که به نظر می‌رسید توی افکارش غرق شده سرفه‌ی کوتاهی کرد و ادامه داد.
-خب، راجع به تابلو...
+اوه درسته ،برای اون اینجاییم. کجا می‌خوای نصبش کنی؟
-توی خونه‌ام.
بکهیون از جواب چانیول ابروهاش رو بالا انداخت.
+منظورم کجای خونه‌ست.
-با میخ توی دیوار و دوری کردن از زرد و صورتی.
چانیول با شیطنت ادای جوابی که بکهیون توی گالری داده بود رو در آورد که در نهایت باعث شد دوتایی به خنده بیفتن.

+خب ببین مثلاً ، برای پیدا کردن محل نصب تابلو توی نشیمن باید حواست باشه که مرکز تابلو در سطح نگاه تو یا حالا هرکسی که اونجا هست، باشه.
برای همین معمولاً تابلوهای کنار دیوارِ میز ناهارخوری کمی پایین‌تر نصب می‌شن تا در حالت نشستن روی صندلی، راحت‌تر بشه تابلو رو دید.
بکهیون این بار خیلی دقیق‌تر و جدی‌تر نسبت به گالری ولی همچنان با لحن ملایمش توضیح داد.

چانیول یه لبخند کمرنگ زد و ترجیح داد خودش هم جدی‌تر باشه، هرچند که اون اثر به اندازه‌ی سازنده‌اش براش ارزشمند نبود.
-درسته ولی من داشتم فکر می‌کردم یه گوشه رو براش بسازم. می‌دونی، یه تیکه از خونه رو رنگ کنم و بچینم، تو فکر استخدام کردن دونفر دنسر برای دو طرفش هم بودم.

بکهیون چشم‌هاش رو از توضیح مرد چرخوند.
+مسخره نکن
-چی رو مسخره نکنم آرورا؟
چانیول این‌بار با اسم پرنسس دیزنی جدید صداش کرد و بکهیون یکم اخم کرد و عقب رفت.
+نظرت چیه اول باور کنی من پسرم؟
-چی رو مسخره نکنم پرنس چارمینگ؟
مرد بزرگتر بدون حتی یک ثانیه مکث گفت و باعث شد گارد پسر پایین بیاد و یکم خنده‌اش بگیره.

+ینی رنگ کردن دیوار و دنسر و اینا؟
بکهیون پرسید چون به نظرش برای یه تابلو زیادی بود.
یعنی البته که تابلوی من ارزشش رو داره ولی نمی‌خوام بیاد خونه‌ی احتمالاً فوق‌العاده گرونش رو بهم بریزه برای یه نقاشی دو در یک.

-خب؟تو خونه‌ات رو دیزاین نمی‌کنی؟
چانیول پرسید و بکهیون یه تای ابروش رو بالا برد.
+هوم آره، قطعاً می‌کنم. ولی نه با دنسر!
-اونایی که اینجان ایده‌ی من بودن. خوشت نیومد؟

بکهیون نفس گرفت و اطرافش رو نگاه کرد. درسته که خیلی خیلی عجیب و حتی خلاف عرف بود ولی باید اعتراف می‌کرد که به رستوران می‌اومد و شاید اون رو خیلی خاص می‌کرد. دوباره مرد روبه‌روش رو نگاه کرد.
+اینجا قابل درکه، توی خونه عجیبه. البته بازم خونه‌ی خودته و مختاری.

Amnesia: The Last Chapter Where stories live. Discover now