پارت نمیدونم چند

133 18 4
                                    

جکسون به سمت ادلر و رایحه سنگین شده اش چرخید و چند قدم دیگه نزدیک تر شد و گفت : سرورم امر مهمی پیش اومده که به کمک شما و بانو نیاز داریم.

کمی از اخم های اروین باز شد و به صندلیش تکیه کرد و پرسید : چه اتفاقی افتاده؟

مشاور اما اخم پررنگی کرد و سرشو بالا اورد و به چشم های ادلر خیره شد و گفت : سمنتوس تحت حملات پی در پی و سازماندهی شده ی گرگ های ولگرد قرار گرفته.

_ چی؟ حملات سازماندهی شده و پی در پی گرگ های ولگرد؟ از کی تاحالا گرگ های ولگرد سازمان و منابع دارن؟

= مسئله همینجاست قربان؛ خبر حمله ی گرگ های ولگرد به کشور شما به ما هم رسیده و گرگ های ولگرد یک دلیل میتونن داشته باشن که فقط به این دوکشور حمله کنن.

مرلین این بار تعللی کرد و به فکر فرو رفت و گفت : دشمن مشترک بین سمنتوس و کیداهارا... کسی که با هر دوی ما دشمنی داره.

اروین این بار رو به جکسون کرد و گفت : اطلاعات بیشتری از نوع حملاتشون میخوام. تعداد ،‌ زمان ، مکان دقیق ، میزان مهارت و هر اطلاعات ریز و درشتی در موردش.

جکسون‌ به فکر فرو رفت و بعد کمی سکوت گفت : اولین حمله همزمان‌با حمله ای بود که گرگ های ولگرد به مرز های شما کردن. خب هیچکس گرگ های ولگرد رو جدی نمیگیره پس ما هم نگرفتیم و شروع به جنگیدن باهاشون کردیم که اون حمله با یک زخمی‌به پایان رسید . اما مسئله ی عجیبی که‌ وجود داشت این بود که با اینکه سرباز زخمی شده فقط یک خراش کوچیک برداشته بود منجر به دیدن کابوس های متوالی و بد شدن حالش شد و بعد از مدت خیلی کمی شروع به دیدن توهم کرد. از یک جایی اونقدر حالش بد شده که فقط گوشه ای کز کرده و داره کلمات عجیبی بیان میکنه.
یک حمله ی دیگه اما دو شب پیش رخ داد حوالی نیمه شب تعدادی از گرگ های ولگرد دوباره حمله کردن که با هوشیاری سرباز های لب مرز حمله بدون تلفات دفع شد. تعداد گرگ ها در حد ۲۵ تا ۳۰ تا بود و همونطور که میدونید پادشاه سمنتوس پدر بانو مرلین کمی مریض احوال هستن و اداره ی کشور و تصمیمات مهم رو به بانو مرلین سپرده بودن و حالا که بانو مرلین همسر شما هستن به این معنیه که توی مسائل مهم شما باید تصمیم بگیرید جهانشاه ادلر.

ادلر کمی اخم کرد و گفت : درسته که من ملکه مرلین همسر منه اما همسر من بودنش یک دلیل برای تعدیلش از اخذ تصمیمات مهم برای کشورش نیست. اون با حفظ سمت ملکه ی کیداهارا هنوز هم شاهدخت سمنتوس هستش؛ من قرار نیست توی این امور دخالت مستقیمی بکنم و فقط به عنوان صرفا یک مشاور در کنار بانو خواهم بود. خب مرلین تصمیمت چیه؟

مرلین با قلبی گرم شده لبخندی زد و گفت : چون این حملات بین دو کشور مشترک بوده به تصمیم هردومون نیازه. اما جکسون اون سربازی که گفتی اصلا شاید به خاطر تروما یا ضربه ی روحی از حضورش توی جنگ اون اتفاق براش افتاده باشه و مشکلات روانیش ربط عجیب و مستقلی به زخمی شدنش نداشته باشه.

My RemedyOù les histoires vivent. Découvrez maintenant