The Brothers

188 51 16
                                    

بیداری زودتر از قسمت های دیگه قصر به قسمت شرقی یعنی قصر یشم سر می‌زد. مجبور شده بود نیم ساعت زودتر از حد معمول از خواب بیدار بشه تا بتونه وظایفش رو به خوبی انجام بده.
رخت خوابش رو جلوی در پهن کردن. اون اتاق فقط یک در برای ورود و خروج داشت. از پشت پرده حریر سفید رنگ میتونست جسم آروم و بی تلاطم شاهزاده رو ببینه. در طول شب با هر بار تکون خوردنش از خواب میپرید. تا به حال این سبک محافظت رو تجربه نکرده بود و این بیش از حد تازگی داشت.
شاهزاده دقیقا نیم ساعت بعد از اون از خواب بیدار شد. فرمانده بهش گوشزد کرده بود که روتین رو یاد بگیره.
چند دقیقه توی بسترش مینشست؛ از پشت پرده نمیتونست ببینه که به کجا خیره شده.
از جاش بلند میشد و صورتش رو توی ظرف آب تمیزی که از شب قبل آماده شده بود می‌شست؛ از خدمتکارش کمک نمیگرفت.
لباس خوابش رو با لباس روزانه عوض میکرد؛ برای گشت زنی هانبوک نمی‌پوشید.
اولین دستورش ساده و کوتاه بود: پرده ها رو ببند لطفا.
بلافاصله اطاعت کرد.
شاهزاده مقداری از ابی که صورتش رو باهاش شسته بود پای سه گلدون ارکیده آبی کنار پنجره ریخت. شب قبل متوجه حضور اون سه گلدون نشده بود.
لباس مخصوص سوارکاری و رزم رو پوشیده بود. موهاش رو بالای سرش بسته بود و حالا گردی صورتش واضح تر به نظر میومد. دو دسته موی کوتاه مشکی رنگ و مرتب صورتش رو قاب میگرفتن.
به طرف سان اومد و مچ بند های چرمی رو سمتش گرفت. سان نگاهش رو بین مچ بند ها و چهره شاهزاده چرخوند. نیازی نبود تا دستور رو بشنوه تا متوجه بشه که چی میخواد.
بند مچ بند ها رو دور ساعد ظریف شاهزاده محکم کرد. تا به حال پسری رو ندیده بود که ظرافت استخون هاش زیر دستش انقدر قابل توجه باشه.
هنوز کار بستن مچ بند دوم تموم نشده بود که در اتاق باز شد. سان برای لحظه ای جا خورد ولی به نظر میومد شاهزاده با این ورود ناگهانی کاملا آشنایی داره.
- جانگ وویونگ!
+ من حالم خوبه هیونگ.
بلافاصله در جواب فرد تازه وارد پاسخ داد. سان برای لحظه ای دستش رو از مچ بند جدا کرد تا تعظیم کاملی رو انجام بده.
- راحت باش محافظ چوی. و تو!
انگشت اتهامش رو به سمت وویونگ چرخوند.
- هیچ معلوم هست داری چیکار میکنی؟
وویونگ نگاهش رو از برادر بزرگ ترش گرفت و مشغول چک کردن استحکام مچ بند های مشکی رنگ شد.
+ من حالم خوبه. واقعا خوبم هیونگ.
سان قدمی عقب رفت تا راه رو برای یکی از عالی رتبه ترین افراد قصر باز کنه. ولیعهد رو معمولا ملاقات می‌کرد. با رفت و آمد ولیعهد و جلسات بی انتهایی که با امپراطور و وزرا برگزار میکرد آشنایی داشت. دقیقا شبیه شاهزاده میانی، قامت متناسب و ورزیدش به خوبی داخل هانبوک سلطنتی بنفش رنگ با نقش های طلایی دیده می‌شد.
ولیعهد روبروی شاهزاده ایستاد و شونه هاش رو گرفت. سان میتونست به وضوح رگه های نارضایتی رو داخل چشمای شاهزاده ببینه و منتظر بود آوای ناراحتیش رو بشنوه ولی شاهزاده فقط به چشمای نگران ولیعهد نگاه میکرد.
- چند وقت قصر رو ترک نکن، لطفا.
+ هیونگ من-
- اگه به جای کای الان تو اون گوشه افتاده بودی من باید چیکار میکردم؟ باید همون دیشب بهم خبر میدادی.
شاهزاده سرش رو پایین انداخت. سان تا به حال درباره رابطه نزدیک بین این دو برادر توی قصر چیزی نشنیده بود. ولیعهد و شاهزاده سوم از پسران بانو ملکه بودن در حالی که شاهزاده میانی پسر همسر مرحوم امپراطور بود. با اینکه پدر مشترکی داشتن ولی هیچ شباهت ظاهری بین جانگ وویونگ و دوبرادرش نمیشد پیدا کرد.
+ بله سرورم یه مدت از قصر خارج نمیشم. سرکشی ها رو به فرمانده سونگ میسپارم.
لبخند رضایت بخشی گوشه های لب ولیعهد رو بالا برد.
- من فقط نگرانتم وویونگ... این سوقصدهایی که برای تو اتفاق می‌افته نگران کنندست. تصور اینکه خراشی برداری یا زخمی بشی چهار ستون بدنمو میلرزونه.
شاهزاده در برابر این محبت برادر بزرگ ترش لبخند زد. دستش رو روی بازوی پسر مقابلش گذاشت و فشار کوتاهی بهش وارد کرد.
+ حق با توئه هیونگ. نباید انقدر نگرانت کنم. یه مدت مجبوری منو توی قصر تحمل کنی.
ولیعهد خندید. اون پسر مثل طلوع آفتاب میدرخشید و طراوت رو منعکس میکرد. سرزنده و بانشاط.
ولیعهد میخواست جمله دیگه ای در وصف خرسندی ناشی از حرف شنوی شاهزاده بگه که در یه بار دیگه باز شد. اینبار قامت کوتاه تری با هانبوک ابریشم قرمز رنگ وارد شد. نگاهش رو بین دو پسر وسط اتاق چرخوند و رو به هر دوشون تعظیم کرد. سان طبق وظیفه و احترام باید به سمت اون پسر هم تعظیم میکرد ولی به نظر میومد در نگاه نفر چهارم نامرئی شده.
- تقریبا سکته کردم تا برسم اینجا.
حلقه های اشک به وضوح توی چشماش دیده میشد.
- حاضرم شرط ببندم محافظ کانگ رو هم سکته دادی.
ولیعهد به طعنه گفت و با پاسخ معترضانه پسر کوچیک تر روبرو شد.
- هیونگ!! سوقصد به جون یونگ هیونگ چیزی نیست که با طعنه باهاش برخورد کنی!
ولیعهد در مقابل فقط خندید و موهای کوتاه برادر کوچیک ترش رو مرتب کرد.
- حرص نخورد جونگهویا. وویونگ قول داده یه مدت از قصر خارج نشه. تا اون موقع من دستور میدم واحد تحقیق اون افراد رو پیدا کنن تا به سزای عملشون برسن.
جونگهو با تعجب نگاهش رو سمت وویونگ چرخوند.
- ولیعهد درست میگن؟
وویونگ در مقابل سرتکون داد
+ درسته سرورم.
نگرانی چهره جونگهو رو ترک کرده بود. حالا دقیقا شبیه نوجوون های ۱۸ ساله به نظر میرسید.
- خوشحال کنندست. تموم قصر پر شده از اتفاق دیشب و محافظ کیم-
اون موقع بود که متوجه سان که کنار دیوار ایستاده بود شد.
- این خوبه که فرمانده سونگ محافظ چوی رو انتخاب کرده. فکر نکنم بهتر از اون توی تموم امپراطوری وجود داشته باشه.
+ البته تا وقتی که کای سلامتیش رو بدست بیاره. به هر حال محافظ چوی از افراد گارد سلطنتی امپراطوره.
جونگهو شونه بالا انداخت. تا وقتی که محافظ خودش کانگ یوسانگ رو داشت چیز دیگه حائز اهمیت نبود. ولیعهد به جای اون ادامه داد.
- فکر نمیکنم امپراطور با اینکه محافظ چوی مسئولین حفاظت از تو رو داشته باشه مخالفت کنه وویونگ.
+ ممکنه. ولی ترجیح میدم کای سر پست اصلیش برگرده و نظم گارد سلطنتی بهم نخوره. فرمانده سونگ به اندازه کافی حساس شده.
ولیعهد سرتکون داد.
- درباره این بعدا میشه تصمیم گرفت. فعلا استراحت کن و روی یادگیری تمرکز کن.
وویونگ سر تکون داد و تعظیم کوتاهی رو به جا آورد.‌ ولیعهد، مهربانانه به شونه‌ش زد و بازوی برادر کوچک ترش رو گرفت.
- بریم جونگهویا. وویونگی همیشه کارهایی برای انجام دادن داره.
وویونگ لبخند زد و جونگهو معترضانه همراه ولیعهد از اتاق خارج شد.
چند دقیقه طول کشید تا صداها کاملا محو بشن و اتاق به سکوت قبلی خودش برگرده. شاهزاده همونجا باقی مونده بود و به نقطه نامعلومی روی زمین خیره نگاه میکرد. پشت به سان ایستاده بود و نمیتونست چهره عصبی محافظش رو ببینه. اینکه شاهزاده محافظ زخمی قدیمی رو به اون ترجیح میداد باعث شده بود دلگیر بشه. شاهزاده فکر میکرد اون نمیتونه ازش محافظت کنه؟ به توانایی هاش شک داشت؟ یا در حضورش احساس راحتی نمیکرد؟
وقتی متوجه شد خیره شدن شاهزاده بیش از حد طول کشیده، سکوت رو‌ شکست.
- سرورم؟
شاهزاده با لرزش کوتاهی به خودش اومد و به سمت سان برگشت. چهره‌ش آروم و خونسرد بود، دقیقا شبیه شب گذشته.
+ بهتره روزمون رو شروع کنیم محافظ چوی. کارهای زیادی هست که باید انجام بدیم.

Blue Orchid Where stories live. Discover now