part "49*

75 4 0
                                    

نامجون غذا رو اورد

+ بیا غذا بخور

جین با بی میلی نگاه کرد
-نه نمیخورم

نامجون غمگین نگاهت کرد

+ چرا؟

- دوست ندارم

+ خودم نپختم بلد نیستم البته خودت میدونی.... کوک درست کرده

جین سرشو تکون داد به معنیه نمیخوام

+ پس اگه نخوری منم نمیخورم

نامجون مثل اینکه داشت از یه الماس آسیب پذیر مراقبت میکرد رفتار میکرد هر شب جین و ماساژ میداد و.....

و سعی میکرد به جین غذا بده اما جین نمیخورد

+جین خواهش میکنم... یک قاشق لج نکن

نامجون اخم کرد

- نمیخوام

+ پس منم دیگه بوست نمیکنم و نوازشت نمیکنم

جین ناراحت شد

- باشه فقط یکم

نامجون سعی کرد اخمشو نگه داره و قاشق رو سمت دهن جین برد

+ بگو آآآآآ

جین دهنشو باز کرد و میلش زیاد شد و همشو خورد

نامجون خندید و بعد از اینکه غذای جین تموم شد جین رو توی اغوش گرفت و نوازش کرد

+ دوستت دارم

- ممنون

نامجون روی گردن جین بوسه زد و کمر جین رو با انگشت شستش نوازش کرد

جین به پشت نامجون فشار اورد اما نامجون یکم هم نارضایتی نکرد

+ میخوای بریم پیش بچه ها ؟

- اره بریم

جین سرتکون داد

نامجون همونجوری جین رو بلند کرد و سمت نشیمن اورد و روی مبل گذاشت و کنار جین نشست

¢هاها... جینی

کوک محکم جین رو بغل کرد

¢ داداش

My big promise  <namjin>Where stories live. Discover now