թคгt 16 🤍👑🖤

483 94 21
                                    

از دید تهیونگ

چشمام نیمه باز کردم روی تخت نشستم ، سردرد شدیدی داشتم کلافه از روی تخت بلند شدم به اطرافم نگاه کردم ، اینجا کجاست!؟‌ با دیدن بدن لختم داخل اینه وحشت کردم

تهیونگ: تهیونگ دیشب چه غلطی کردی!؟

عصبی موهام چنگ زدم دور خودم چرخیدم ، هیچ رایحه‌ای تو اتاق حس نمیکردم سریع لباسای پخش شده روی زمین برداشتم و پوشیدم از اتاق خارج شدم ، با قدم های بلند سمت میز دیشب رفتم بچه هارو اونجا دیدم ، برگشتن سمتم متعجب بهم خیره شدن

یونگی: چرا اینقدر آشفته‌ای؟؟!!

تهیونگ: کسی دیشب من بالا برد!؟

جین: مگه خودت نرفتی بالا!؟

تهیونگ: میریم خونه ،‌ سریع

**********************

جین شکه از روی مبل بلند شد

جین: چییییییی!؟؟؟؟ تو دیشب با یکی خوابیدی!؟

یونگی: بهت گفتم رعایت کن احمق

عصبی دستام به کمرم زدم جونگکوک و جین روی مبل بیحال افتادن

یونگی: جونگکوک!؟ تهیونگ اون رایحه لعنتیت کنترل کن!

هوسوک سریع پنجره باز کرد

تهیونگ: متاسفم دست خودم نبود

روی مبل نشستم ‌و پاهام روی زمین ضرب گرفتن

جین: آروم باش ته ، یکم فکر کن شاید یادت اومد دیشب چی شده!

تهیونگ: از صبح بارها فکر کردم حتی رایحه‌ای تو اتاق حس نکردم!

هوسوک: میشه با یک بتا خوابیده باشی!؟

تهیونگ: نه ، فقط این یادم میاد دیشب بهش گفتم امگا اما چهرش اصلا به یاد ندارم!

یونگی: تجربه شد اینقدر نخوری وقتی ظرفیت نداری

تهیونگ: شماها کجا بودین!؟

هوسوک: من که صبح روی مبل بیدار شدم

یونگی: من و جونگکوک هم دیشب اخخخ

جونگکوک: ساکت شو یونگی!

جین: منم دیشب بهتون گفتم میرم بخوابم!

کلافه موهام باز جنگ زدم

هوسوک: هی حالا چیزی نشده که!

👑คy♄คภ👑Where stories live. Discover now