Part TWENTY NINE

227 65 34
                                    

با ورود بکهیون به سالن امتحان خیالش راحت شد و ساعت رو نگاه کرد. به هرحال قصد نداشت پسرِ سر به هوا رو همون‌جا تنها ول کنه تا خودش رو به‌ کشتن بده‌‌.
گوشیش زنگ خورد و با دیدن اسم بیونگ‌هو برای جواب دادن از سالن بیرون رفت ولی دور نشد.
-بله؟

"پارک ما یه قرار داشتیم امروز، کجایی؟! معلوم هست داری چیکار می‌کنی؟"

-دارم کاری که تو نکردی رو می‌کنم. پدریِ پسرت!

"پسرم؟ از کدوم پسر حرف می‌زنی؟"

-بکهیون طبیعتاً.

"چندبار بهت گفتم توی مسائل خانوادگی من دخالت نکن؟! بردیش سر امتحانش؟ مگه باباشی؟!"

-آره، دیگه می‌تونی بهش بگی پسرمون.

"آره لابد منم زنتم!"

-البته که نه بیونگ هو چندش آور نباش! تو دوبرابر من سن داری.

"پس چرا به بکهیون گفتی پسرمون؟!"

-ذهن پاکی داری، نگهش دار.
چانیول با نیشخند محوی گفت.

"من برای این مسخره بازی‌ها وقت ندارم پارک، برگرد زودتر کار داریم."

-خب نمی‌تونم چون امتحان داشت و نمی‌خواست با خودش چیزی ببره.
الان هم می‌خوام براش نوشیدنی بگیرم... موردعلاقه‌اش چیه؟

"به تو چه؟!"

چانیول پشت خط منتظر موند و چیزی نگفت. درست چندثانیه بعد صدای پچ‌پچ بیونگ‌هو رو با یه خانم که حدس می‌زد بیون میسا باشه شنید و بعد دوباره صدای بیونگ‌هو بود که گفت:

"بابل تی. ولی درهرصورت به تو ربطی نداره."

وارث پارک‌ها درحالی که خنده‌اش کنترل می‌کرد کوتاه گفت:
-  باشه.

"الان تو کی قراره بیای؟ من بعد ملاقاتمون قرار دارم با کیم!"

-بعدش میام. تو که درهرصورت می‌خواستی من رو یه ساعت معطل کنی، این هم روش.

"من کی معطلت کردم؟ تو زیادی شسته رفته‌ای وگرنه من هیچوقت اونقدر دیر نمی‌کنم!"

-دیروز هم یادمه.

"اون استثناء بود!"

چانیول سری از روی تأسف تکون داد و گفت:
- باشه، هرچی.

بعد از قطع کردن تلفنش به طرف کافه‌‌ی بیرون‌بر روبه‌روی دانشگاه بکهیون رفت.
حدس می‌زد بیونگ‌هو کمی به رابطه‌اش با پسر کوچیکترش حساس شده باشه اما خب چیز نگران کننده‌ای نبود، حداقل نه برای الان‌.

Amnesia: The Last Chapter Where stories live. Discover now