Part THIRTY

257 71 38
                                    

جفتتون اتاق کار من، همین الان!

بکهیون با حرفی که از دهن باباش دراومد سریعاً اعتراض کرد:
+چی؟! چرا من؟
ب.همین الان.
پدرش با اخم گفت و این‌بار بک حق به جانب‌تر از قبل رفت پشت سر چانیول و درحالی که از بالای شونه‌ی مرد سرک می‌کشید گفت:
+مگه با یول کار نداری؟
و حتی چانیول رو هم یکم هل داد جلوتر که پدرش رو تشویق کنه اما جواب باباش همون قبلی بود:
ب. یالا بکهیون.

چانیول بدون حرف اضافه دنبال بیون اصلی سمت اتاق کار رفت و بکهیون هم به عنوان آخرین نفر دنبالشون کرد.
روی دو مبل روبه‌روی هم نشستن و چانیول بلافاصله گفت:
-اگه فکر کردی من جزئیات معامله رو جلوی کسی که با خودش اسلحه نمی‌بره بیرون فاش میکنم سخت در اشتباهی!
بیونگ‌هو در رو بست و با اخم گفت:
ب. نخیر! اول تو، بیون بکهیون! چه منافعی داری؟

چشم‌های پسر کوچیکتر گرد شدن و درحالی که دست‌هاش رو دراماتیک توی هوا تکون می‌داد گفت:
+چیزهای خصوصی؟ بابایی، پس حریم شخصی چی میشه؟
چشم‌های پدرش هم دقیقاً به اندازه‌ی مال خودش دراومدن.
ب. تو با پارک چیز خصوصی داری؟
بکهیون آب گلوش رو قورت داد و درحالی که حس می‌کرد گونه‌هاش بخاطر هجوم خون بهشون دارن می‌سوزن یکم روی صندلی عقب و جلو کرد و بالأخره گفت:
+نه؟!

چانیول از رفتارهای پسر کوچیکتر خنده‌اش گرفته بود و سرگرم بکهیون رو نگاه می‌کرد تا نگاه بیونگ‌هو چرخید و روی خودش نشست.
ب. چه چیزهای خصوصی ای؟! پارک؟
این‌بار از چانیول پرسید تا جواب بگیره ولی وارث پارک ها فقط دستش رو زیر چونه‌اش زد و نگاهش کرد.
-پسرت دارتشون، من باید بدونم؟

بکهیون با شنیدن اون جمله لب‌هاش رو جمع کرد و درحالی که ناخواسته نگاهش روی آستین‌هایی بود که جلو کشیده بود گفت:
+من چیزی راجع به تو ندارم. به لطفت...
برخلاف اینکه آخر جمله‌اش رو فقط زمزمه کرد ولی بیونگ‌هو سریع اون رو توی هوا قاپید و پرسید:
ب. یعنی چی به لطفت؟
همزمان چانیول هم جواب داد:
-بیا امیدوار باشیم این درست باشه هیونی.

بکهیون نگاهش رو بین دو مرد چرخوند و تصمیم گرفت اول به چانیول جواب بده:
+هست!
چانیول یه ابروش رو بالا انداخته بود و بکهیون از این متنفر بود که این حرکت توی زبان سکوت چانیول معناش "خودت هم خبر داری که این دروغه ولی هرچی باعث میشه شب راحت بخوابی!" بود.
از این که می‌دونست معنای کوچیکترین حرکت یا تغییر صورت اون مرد چی بود، از این‌ که زبان سکوتش رو می‌شناخت متنفرتر بود.
از این که حق با پارک چانیول کوفتی بود متنفرتر-تر بود!

بعد از جنگ ذهنیش خیلی آروم جواب داد:
+ یعنی به لطفش بابا...
ولی خب بیونگ‌هو انقدر از کلمه‌های چانیول غافلگیر شده بود که انگار حتی نشنید پسرش چی گفت.
ب. یعنی چی هیونی؟! از کی تا حالا بکهیون شده هیونی؟

Amnesia: The Last Chapter Where stories live. Discover now