P1

23 7 0
                                    

" کای یه لحظه صبر کن "
کای که داشت به سمت اسب میرفت با شنیدن صدای جونگین سمتش برگشت . با دیدن شیشه کوچیکی توی دستای پسر ، به یاد آورد که چرا اصلا داشت سمت قصر میرفت
— آه پاک یادم رفته بود . خیلی ممنونم
جونگین خنده آرومی کرد و بعد اینکه شیشه رو به دست همسرش داد ، دستی به موهای بلند کای کشید تا مرتب روی شونه و پیشونیش دیده بشه .
" فکر کنم دیگه واقعا داری پیر میشی "
— کم لطفی نکن جونگ ما همسنیم نکنه یادت رفته
" پیر شدن آدم از عقلش شروع میشه نه چهره اش "
کای با لبخندی که کاملا با حرفاش تضاد داشت گفت
— ناراحتم کردی جونگ
جونگین تکخند بلندی زد و نگاهی به چهره پر از شور و شادی کای انداخت و دست به کمر شد
" ولی من اصلا توی این چهره ناراحتی نمی‌بینم "
کای با بادبزن محبوب نسبتا بزرگ سیاه رنگش که رگه های طلایی رنگی روی پارچه و چوب بدنش داشت ، ضربه آرومی به شونه جونگین زد و دستشو روی قلبش گذاشت
— همونطور که پیری از عقل شروع میشه و ربطی به چهره نداره ، ناراحتی هم از اینجا شروع میشه و ربطی به چهره نداره
جونگین لبخندی به لب آورد و خودشو به کای نزدیک کرد ، دستاشو با حالت خاصی از روی سینه تا شونه های مرد کشید و انگشتاشو به آرومی روی گردنش حرکت داد . با مماس شدن صورتاشون باهم ، بادبزن بزرگش رو باز کرد و جلو صورتشون گرفت . دست دیگه اش رو دور کمر باریکش حلقه کرد و نیشخندی به حرف خورشیدش زد
- بهتر نیست قبل از رفتن به جای این حرف های اضافی ، منو ببوسی کیم ؟
کای با حرف جونگین لباشو به لبای پسر کشید و قبل از شروع بوسه لب زد
+ چی بهتر از این ؟
و بعد بوسه عمیق اما آرومی روی لب های همسرش زد . با بوسه و زمزمه آروم کای روی لب هاش ، چشمای خمارش رو بست و انگشت هاش بین موهای مرد فرو رفت . لب هاشون به ارومی هم دیگه حرکت می‌کردن و همین باعث میشد تا جونگین بیشتر به کای بچسبه و همزمان ، روی نوازش دستای مرد رو کمرش تمرکز کنه .
چند دقیقه بعد ، کای بوسه شون بی میل شکست و جونگین که هنوز تو خلسه بوسه اشون بود ، سرشو جلو آورد تا دوباره لباشو به لب های مرد برسونه اما کای با خنده آرومی سرشو بالا آورد و پیشونیش رو بوسید
+ باید برم جونگ
جونگین که تازه متوجه اطرافش شده بود ، نفس عمیقی کشید و دستاشو رو سینه کای گذاشت ، سرشو جلو آورد و لب هاشو به گوش همسرش رسوند و آروم لب زد
- اما وقتی برگشتی باید بیشتر از یه بوسه بهم بدی
کای با برخورد نفسای گرم جونگین به گوشش ، چشماشو با حرص بست و سرشو تو گردن پسر فرو برد و بوسه عمیقی روی شاهرگش زد . جونگین از عمد ، با نیشخند سرشو عقب داد و آه آرومی دم گوش کای کشید .
خدای من این پسر .. داشت دیوونه اش میکرد . اینکه جونگین اینطور داشت کرم میریخت ، مطمعن بود که طبق گفته خودش ، چیزی بیشتر از بوسه در انتظارشونه
+ نگران نباش خورشید ، وقتی برگشتم از اون چیزی که فکرشو میکنی قراره بیشتر بهت خوش بگذره
همراه حرفش عقب کشید و بادبزن بزرگش رو بست که با خنده ریز پسر مواجه شد
- منتظرم جناب کیم ، چون می‌دونم مردی که جلوم وایستاده زیر قولش نمیزنه
کای سوار اسب شد و با حرف جونگین ، خنده آرومی کرد و سرشو به تایید حرفش تکون داد . همسرش خیلی خوب میشناختش
- مواظب خودت باش
+ هستم جونگ ، خیلی زود برمی‌گردم

my Twin | همزاد من Where stories live. Discover now