این قسمت : ما تصادف کردیم
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
با به اتمام رسیدن مصاحبشون برگشتن سالن آرایش تا لباسی عوض کنن میکاپ صورتشون رو پاک کنن
و یه خستگی ای در کنن و بعدش بر اساس حرف های نیکول برن کمپانیحالا تعداد زیادی از استایلیست ها و میکاپ آرتیست ها رفته بودن و سالن آرایش خلوت تر شده بود
تعداد محدودی از اونها باقی مونده بودن که تو پاک کردن ارایش پسرا دست داشته باشن
جونگکوک سر جاش میشینه و از تو آیینه ی بزرگ رو به روش به کنج اتاق نگاه میکنه
نیکول رو میبینه که دست به سینه نشسته و چشم هاشو بسته
جونگکوک میدونست که نیکول بیداره ، تو این جور مواقع نمیتونه بخوابه
پس صداش زد تا اونو از خلوت خودش در بیارهنیکول هم از جاش بلند شدو بالای سرش رفت
جونگکوک سوال پرسید- کی میخوای بری ؟
+ کار خاصی اینجا ندارم احتمالا بعد از اینکه مطمئن شدم که به هایب رسیدید تاکسی میگیرم و میرم خونه
- میخوای تا دیر وقت اینجا باشی ؟
+ ببخشید که اینو عرض میکنم اما الان توی محل کارم هستم نه بین قاتلای زنجیره ای
- ما با راننده میریم میتونی باهامون بیای
خواست جواب مرد رو بده که دختر نوجوانی بینشون قرار گرفت و با لبخند خجالتیش به جئون گفت
+ ببخشید میشه برگردید ؟
جونگکوک سر تکون داد و برگشت
چشم هاشو بست و رو به نیکول که هنوز اونجا ایستاده بود گفت- وسایلتو از الان آماده کن که موقع رفتن در به در دنبالشون نباشی
جوابی از نیکول دریافت نکرد و جاش خندید .
میکاپرش صورتشو با دستمال مرطوب مخصوص به علاوه ی تونر پاک کرد
با ملایمت رفتار میکرد تا فردا پس فردا آیدول مملکت جوش نزنه همه چی گردنش خراب بشهآخر سر جونگکوک رو راهی کرد تا یک دور صورتشو بشوره و لباس های عذاب آورش رو عوض کنه
جونگکوک آخرین نفری بود که به کار هاش رسیدگی میشد
جیمین و نامجون هم مقابل هم بودن داشتن ایستاده در مورد موضوعی بحث میکردن
به نظر میرسید سخت مشغول باشن و حواسشون به اطراف نباشه
به مراتب سوکجین و تهیونگ هم بهشون اضافه میشن
کم کم سرو کله ی جونگکوک هم پیدا میشه
خیلی خسته بوده بی خوابی تو میمیک صورتش موج میزده
حالا که میکاپشو پاک کرده صورتش سبکه و نیاز به یه خواب عمق داره .همه کارشون پایان یافته بود نیکول هم به جمع هفت نفری از اونها میپیونده تا به آقای مون زنگ بزنه
YOU ARE READING
تناسخ | Jungkook
Fanfiction🔞این فیکشن به افراد زیر سن قانونی پیشنهاد نمیشود🔞 از نظر من تناسخ فقط این نیست که تو بمیری و به عنوان فرد جدیدی متولد بشی . همین که هویت قبلی تو نابود بشه و به عنوان فرد دیگه ای شروع به زندگی کنی نشونه ای از تناسخ بدون مرگه . هویت و روح تو مردن...