8

231 45 17
                                    

P8

جیمین :هوسوک شخصی نیست فقط نمیخوام دربارش صحبت کنم

جیمین خودشو تو بغل یونگی جمع میکرد

یونگی:جیمین با من بیا

توی راهرو بودن که سوهو با دیدن صورت کبود جیمین جا وخورد هیچی نگفت

یونگی :سلام

معلم ریاضی :سلام مین یونگی ....او پارک جیمین کی این طوری کتکت زده

یونگی:من برای این موضوع امدم اینجا میشه وقتی امدین سر کلاس راجب صورت کبود جیمین حرف نزنید منظور بدی نداشتم فقط ازش نپرسید کی کتکش زده

معلم ریاضی :او گرفتم باشه حواسم هست

یونگی :ممنون

بعد از اینکه رفتن بیرون از دفتر معلما رفتن به سمت کلاس

تهیونگ :جیمین ! جیمین ! بیا بریم بدو بدو

جیمین :چیشده ؟

تهیونگ :بهت میگم بیااااا
.
.
.
تهیونگ :ببین این همون پسرست که گفتم روش کراشم بعد یک هفته امده مدرسه

تهیونگ :ببین این همون پسرست که گفتم روش کراشم بعد یک هفته امده مدرسه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


جئون جونکوک (هم کلاسی تهیونگ )

جیمین :همون پسر خاله ی سوهو

تهیونگ :اره وای خیلی دوسش دارم

جیمین :خب چرا بهش اعتراف نمیکنی

تهیونگ :میترسم اعتراف کنم ولی اون استریت باشه

جیمین :عهههه ادم یه بار زندست بهش بگو شاید اونم از تو خوشش بیاد

تهیونگ :خب چرا خودت به یونگی هیونگ اعتراف نمیکنی؟

جیمین :هیشششش  باشه هرکاری میخوای بکن

کوک:تهیونگ شی یه لحظه میای .....

تهیونگ :کی کی.....من ؟
تهیونگ متنفر بود از اینکه لکنت گرفته بود

کوک:مگه چندتا تهیونگ تو این کلاس داریم تو بیا کارت دارم

تهیونگ که استرس گرفت اروم به سمت کوک و اکیپش رفت و کنار کوک متوقف شد کوک بلند شد و گونه تهیونگ رو بوسید

کوک:لعنت بهتون بیا انجامش دادم

تهیونگ تازه فهمید که داشتن جرعت و حقیقت بازی میکردن و جرعت کوک این بود که تهیونگ رو ببوسه 
تهیونگ به گونه سرخ برگشت پیش جیمین

تهیونگ :هیچی نگو

جیمین تو دلش به دوست احمقش میخندید....یونگی که داشت با عصبانیت به جیمین نگاه میکرد جیمین تا تعجب بهش نگاه کرد وقتی رفت سمت یونگی ....یونگی بدون اینکه به جیمین نگاه رفت تو کلاس

جیمین :یونگی شی چیزی شده

یونگی :جیمین من میرم دفتر کلی بدو بیرا بهم میگم چرا چون گرفتم سوهو رو زدم بعد تو تهیونگ میرید پیش سوهو اکیپش

جیمین :نه ...نه یونگی اونجوری نیست بیا بریم برات توضیح میدم

دست یونگی رو گرفت ولی یونگی دستشو پس زد

یونگی:همینجا بگو

جیمین :اخه راجب تهیونگ نمیشه اینجا بگم

یونگی :خب بگو

جیمین :ببین یونگی تهیونگ روی جونکوک کراش داره از شانس بدش اون پسرخاله ی سوهو اونا داشتن جرعت حقیقت بازی میکردن جرعت کوک این بود که تهیونگ رو ببوسه بخاطر همین ما پیش اکیپ اونا بودین باور کن

یونگی :نمیدونم بهتون چی بگم

جیمین :قهری؟

جیمین اینو با لحن کیوتی یونگی جیمین رو بغل کرد و گفت :مگه میتونم باهات قهر کنم اخه ولی قول بده خودتو تو دردسر نندازی

جیمین :قول میدم پیشی کوچولو

یونگی :پیشی.......کوچولو

جیمین :تو واقعن شبیه یه گربه کوچولویی

یونگی :واقعن

جیمین :اوهم

یونگی :او معلم داره سر کلاس

معلم ریاضی :خب بچه ها مین یونگی کجاست ؟

یونگی :ببخشید کار داشتم دیر امدم

معلم ریاضی :هردوتون برید بشینید خب امروز فقط میارم پایه تخته

"اهههههه "
.
.
.
.
معلم ریاضی :خسته نباشید

تهیونگ :بریم

هوسوک :بچه ها خیلی خستم ریاضی واقعن درس  مضخرفیه

مدرسه مورد علاقم :)Where stories live. Discover now