#2

43 0 0
                                    

سایروس:هوم یعنی میگی مشکل از منه

مندی ترسیده قدمی عقب رفت

صدای عمیق خونسرد این مرد همیشه برای ترسناک بود

لعنتی انگار می‌تونست با صداش پوستتو بکنه

:همچین جسارتی نمی کنم.

مطمعنم مشکل از انتخابای منه..

روی دو زانو نشست: منو ببخشید

فقط یه فرصت دیگه بهم بدید ....

فکر کنم یکیو پیدا کردم که میتونه راضیتون کنه

صدای غرش آرومی از دهنش بیرون اومد

مندی از ترس کامل هم شده بود میترسید به چشمای پر از خشمش نگاه کنه

پیشونی عرق کردشو به زمین تکیه داد

:اون خیلی زیباست ...

خواهش میکنم ارباب یه فردا شب. رو بهم فرصت بدید

اگه راضیتون نکرد منو...منو بکشید

سایروس:می‌دونی اگه فردا شب گند بزنی چه بلایی سرت میارم ؟؟؟

من ی چشماشو بست

تصویر بدن تیکه پاره دشمنای اربابشو خوب به یاد داشت

:من ...من همه تلاشمو میکنم که ارباب از من راضی باشن

سایروس:برو ..

بلند شد احترام گذاشت و به سرعت بیرون رفت

می‌تونست صدای قلبشو بشنوه

تو یک قدمی مرگ بود باید. خودشو نجات میداد

برایان دستی میون موهای زیبای فندقیش کشید

می‌تونست نگاه خیره پلیسار و روی خودش احساس کنه :باید باهاتون بیام؟؟؟

جیمز عکس بدن له شده دختر رو از روی میز برداشت

: دقیق نگاش کن مطمعنی اینجا کار می‌کرده ؟؟؟

بریان با سختی نگاش کرد دلش میخواست گریه کنه

باورش نمی شد همچین اتفاقی برای یکی از دختراش افتاده باشه ..

:خودشه اون هیچ خانواده ای نداره من میتونم بجاشون  شکایت کنم ؟؟؟

جیمز با نیشخند به
پسر روبه روش خیره شد

MY LITTLE ANGELWhere stories live. Discover now