Part FIFTY NINE

189 68 33
                                    

روزهایی که داشتن می‌گذشتن روزای پرتنشی بودن. نه صرفاً تنش بین بکهیون و چانیول... به هیچ وجه! چانیول سعی می‌کرد تنشی توی رابطه‌اشون ایجاد نکنه و بکهیون هم سعی می‌کرد با بهونه‌گیری نکردن، اعصاب چانیول رو به بازی نگیره. اما حتی اگه چانیول بهش نمی‌گفت، بکهیون متوجه متشنج بودن اوضاع شده بود.

بیشتر شدن زنگ‌های وقت و بی‌وقتی که به مرد زده می‌شد حکم یه مهر تأیید جدی برای حدسیات بکهیون رو داشت. پسر نقاش همین الان هم کاملاً مطمئن بود، اما‌‌...
اما تماس اون شب پدرش لرزی به تنش انداخت که هیچ‌وقت فراموش نکرد.

تازه آفتاب زده بود که گوشی بکهیون زنگ خورد، پسر دوم بیون‌ها از ترس اینکه دوست‌پسرش همون مقدار کم خوابش هم خراب شه، سریع گوشی رو جواب داد و با صدای خیلی آرومی پچ پچ کرد:
+الو...
پشت خط پدرش با صدای محکم و هشیاری که اصلاً ازش برنمی‌اومد توی این ساعت داشته باشه، گفت:
ب. بکهیون... بیداری؟ باید حرف بزنیم.

با خواب‌آلودگی جواب داد:
+بابا..؟ سلام.
پدرش بدون اینکه جواب بده با اضطرابی که از صداش مشخص بود، گفت:
ب. چانیول اونجاست؟

نگاه بکهیون بلافاصله سمت مردی که آروم خوابیده بود چرخید. لعنت بهش، نباید انقدر دوستش می‌داشت که الان حس کنه قلبش قراره از کار بیفته.
+آ... آره... چیزی شده؟
حالا اضطراب پدر به پسر هم سرایت کرده بود. بیونگ‌هو بدون توضیح مفیدی ادامه داد:
ب. برو یه جا که نباشه. یه‌چیزی هست که نمیشه دیگه نگهش داشت.

هیون از الان جمع شدن اشک‌ توی چشم‌هاش رو حس می‌کرد. یه اتفاق مهم و مضطرب کننده راجع به چانیول می‌تونست علت مرگ نقاش باشه.
+ یه لحظه...
زمزمه کرد و به آرومی دست مرد خوابیده رو از روی شکمش برداشت، هرچند قبلش بوسه‌ی کوتاه و لرزونی به پشتش زد. اگه چانیول درحالت عادی بود با همون حرکت هم بیدار می‌شد ولی با وضعیتی که خوابش این اواخر داشت عجیب نبود که چیزی جز یه صدای هوم مانند آروم ازش نشنید.

بکهیون بی صدا از اتاق خارج شد و لب‌هاش رو روی هم فشار داد. وقتی به اندازه‌ی کافی دور شد، در اتاق قبلی خودش که الان شبیه اتاق مهمان بود رو باز کرد و داخل رفت.
ب. چانیول اونجا نیست الان؟
پدرش پرسید و هیون درحالی که با بی‌قراری با پاش رو روی زمین می‌کشید، گفت:
+ نه تنهام.

ب. گوش کن هیون، چانیول امروز ساعت هشت یه کنفرانس خبری داره. بهش بگو... نه، کاملاً متوجهش کن که باید گند بزنه. این چندماهی که وارد وزارتخونه شده، رشد دویست درصدی داشته. دویست درصد! توی جلسه‌ها ما رو ساکت نگه می‌داشت با این بهانه که پول نیست یا نمی‌تونه برداره یا هر کوفتی... ولی الان داده‌های آماری نیم‌سال منتشر شدن و اون‌ها... اون‌هایی که نباید، احساس خطر کردن. کاری که الان داره می‌کنه ریسک خیلی بالایی داره و اگه این طرحش رو هم ببره جلو... فقط قانعش کن.

Amnesia: The Last Chapter Where stories live. Discover now