Part 1

256 14 0
                                    

داستان از نگاه ليانا:
"درييينگ درييينگ"
تنها چيزي كه مي تونست خواب شيرينمو خراب كنه صداي اين لعنتي بود و ميدونستم كه الاناست صداي بلند مامانم هم بياد...
م_ليااااانا عزيزم بيدار شو. ليانااااا مدرست دير ميشه ها
ل_باااااشههه مااامااان
اين جمله رو همراه با كش و قوص و صداي وحشناكه ساعت بالاسرم گفتم.انگار با پتك كوبيدن تو سرم! به زور از رو تختم بلند شدم و تقويم روي ميز تحريرمو برداشتم... آخ جون. يادمه اوايل ماه ژوئن بود و بالاخره از شر امتحانات خلاص شده بوديم. بلههههه! روز آخر مدرسه بود. ما هر سال روزاي آخر مدرسه هيچ درسي نداشتيم و هميشه با معلم هامون كلي عكس ميگرفتيم و خوش مي گذرونديم. با صداي بلند زيباي مادر جان از اين فكرا بيرون اومدم. بعد از كلي خوشحالي رفتم يه دوش بگيرم تا حالمو جا بياره. آب داغ به پوستم برخورد مي كرد و باعث ميشد كه يه حس خوب و عجيبي تو بدنم احساس كنم. بعد از ده دقيقه آواز خوني تصميم گرفتم پامو از اون بهشت بيرون بذارم! حولمو پوشيدم و رفتم جلوي آيينه قدي اتاقم وايسادم. احساس كردم يكم چاق شدم ولي بعد بيخيال شدمو يه تيشرت يقه كجه سفيد با طرح لندن و يه شلوار جين كوتاه برداشتم. موهامو صاف كردم و پايينشو يه كوچولو فر كردم. يه كم ريمل زدم تا چشام خودشونو بيشتر نشون بدن و يه رژ لب صورتي كالباسي زدم. كيف و گوشي و هندزفريشو برداشتم و از رو نرده ي پله ها سر خوردم و ديدم كه مامانم در حالي كه آواز ميخوند يه جعبه برشتوك و يه بطري شير گذاشت رو ميز. طفلك تا منو ديد صورتش شد عينه لبو. دستمو گاز گرفتم كه خندم نگيره و در همون حال پرسيدم: كمك نميخواي مامان؟ سرشو به نشونهنه تكون داد. فكرم خيلي درگير اون روز بود و كنجكاوبودم كه بدونم قراره چيكار كنم. با اين فكرا اصن نفهميدم چه جوري صبونه خوردم. به ساعتم نگاه كردمو با عجله يه بوسه روي گونه ي مامانم گذاشتم و رفتم كه دوچرخَمو از گاراژ بردارم. هندزفريمو گذاشتم تو گوشم و وقتي سوار دوچرخم شدم شروع كردم به ركاب زدن.آهنگي كه داشت پخش ميشدو باهاش همراهي ميكردم:
I'm sorry if I say I need you
But i don't care I'm not scared of love
Cause when I'm not with you I'm weaker
Is that so wrong, is it so wrong
That you make me strong
-----------------------------------------------------------------------------------------------
سلاااااام به همگي!👋
من حنانه هستم. ولي حنا صدام كنيد.((:
اين اولين فن فيكيه كه مينوسم. اميدوارم خوشتون بياد. اگه ديدم رأي زياد اورد و خواننده هاش بيشتر شد، ادامه ميدم. پس به دوستاتون اصلاع بديد☺️
راستي از قسمتاي اول چيزي نميفهميد ولي بعداً داستان جالب تر ميشه
دوستون دارم
فلن😘👋

If i stay...Where stories live. Discover now